جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دلهره

دلهره

دلهره
مُرَکَّب اَز: دل + هره، اسم صوت و آن در مقام حکایت فروریختن از جای است، فروریختن دل از ناگاهان. در اصطلاح عوام، قسمی ضربان قلب که از یاد آمدن امری خطیر پدید شود. اضطراب و ترس که حرکات قلبی را تندتر کند. تپش دفعی قلب. (یادداشت مرحوم دهخدا)، شور زدن دل. تشویش: این حوض و این بچه ها مایۀ دلهرۀ شبانه روزی من شده اند. این پله های یخ زده مایۀ دلهره است، یعنی قلب آدمی هربار که کسی خاصه طفلی از آن بالا یا پائین می رود به طپش می آید. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

دلهره

دلهره
اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش
متضاد: آرامش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

داهره

داهره
انهاالداهره الطول، یعنی بسیار درازست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قلهره

قلهره
شهری است از اعمال تطیله در شرقی اندلس. این شهر قدیمی است و بر ساحل نهر سیداکوس قرار دارد. رجوع به معجم البلدان و اسپانی و اسپانیا شود
لغت نامه دهخدا

دلهرا

دلهرا
نام پادشاهی بوده از پادشاهان هندوستان. (برهان) (از لغت فرس اسدی). نام راجۀ ملک ’جلم’ بوده و بخاطر میرسد که نام او دله رای بوده به ضم دال و فتح لام و اظهار هاء. (انجمن آرا) (آنندراج) :
چو رای کوره و داودو نامور چیپال
چو دلهرا و بچهرا و صد هزار دگر.
عنصری.
خراج قیصر روم است سرگزیت جلم
بهای بندگی دلهرا ابا چیپال.
غضایری
لغت نامه دهخدا

دلهثه

دلهثه
شتابی و پیشروی. (منتهی الارب). شتافتن و پیش رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا