جدول جو
جدول جو

معنی دلهره - جستجوی لغت در جدول جو

دلهره
تپش دل به سبب ترس ناگهانی، تشویش، اضطراب
تصویری از دلهره
تصویر دلهره
فرهنگ فارسی عمید
دلهره
(دِ هَُ رَ / رِ / هَُرْ رَ / رِ)
مرکّب از: دل + هره، اسم صوت و آن در مقام حکایت فروریختن از جای است، فروریختن دل از ناگاهان. در اصطلاح عوام، قسمی ضربان قلب که از یاد آمدن امری خطیر پدید شود. اضطراب و ترس که حرکات قلبی را تندتر کند. تپش دفعی قلب. (یادداشت مرحوم دهخدا)، شور زدن دل. تشویش: این حوض و این بچه ها مایۀ دلهرۀ شبانه روزی من شده اند. این پله های یخ زده مایۀ دلهره است، یعنی قلب آدمی هربار که کسی خاصه طفلی از آن بالا یا پائین می رود به طپش می آید. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دلهره
تشویش و اضطراب
تصویری از دلهره
تصویر دلهره
فرهنگ لغت هوشیار
دلهره
((دِ هُ رِ))
اضطراب، نگرانی
تصویری از دلهره
تصویر دلهره
فرهنگ فارسی معین
دلهره
اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش
متضاد: آرامش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهره
تصویر دهره
نوعی حربۀ دسته دار شبیه ساطور، برای مثال دهر قصاب ناجوانمرد است / دهره اش بهرۀ رقاب و صدور (حسین وفایی- مجمع الفرس - دهره)، داس، شمشیر، شمشیر دودم، برای مثال پیکر هر طلسم از آهن و سنگ / هر یکی دهره ای گرفته به چنگ (نظامی۴ - ۶۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رَ)
حربۀ دسته دار مر مردم گیلان و مازندران را که دسته اش از آهن و سرش مانند داس و در غایت تیزی است که بدان درخت تیز اندازند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) :
تبر بر نارون گستاخ می زد
به دهره سروبن را شاخ می زد.
نظامی.
از شاخها و ساق بالای شاخ نو اختیار کرده به تبر و دهره می زنند که از پوست غلیظ درخت قدری با او هم به هم زده می شود. (فلاحت نامه) ، داس دروگری. (منتهی الارب) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). داس. (لغت فرس اسدی - در کلمه داسگاله) داس کوچک. (صحاح الفرس) ، شمشیری کوچک و دو دمه و سر آن مانند سر سنان باریک و تیز. (ناظم الاطباء) (از غیاث) :
گل چاک زد جامه کنون قد بنفشه سرنگون
آلوده دارد رخ به خون چون دهرۀ فخر عجم.
عبدالواسع جبلی (از جهانگیری).
چون روز کشید دهرۀ عدل
شب زهرۀ خون فشان برافکند.
خاقانی.
زهره و دهره بسوخت کوکبۀ رزم او
زهرۀ زهره به تیغ دهرۀ دهر از سنان.
خاقانی.
رمح سماک و دهرۀ بهرام بشکنید
چتر سحاب و بیرق خورشید بر درید.
خاقانی.
دهره برانداخت صبح زهره برافکند شب
پیکرآفاق گشت غرقۀ صفرای ناب.
خاقانی.
پیکر هر طلسم از آهن و سنگ
هر یکی دهره ای گرفته به چنگ.
نظامی.
اگر چه دزد با صد دهره باشد
چو بانگش برزنی بی زهره باشد.
نظامی.
- دهرۀ صبح، سفیدۀ صبح. (ناظم الاطباء). کنایه از روشنی صبح است. (برهان) (آنندراج).
، دشنه. (شرفنامۀ منیری) ، سم تراش یعنی آلتی که نعلبند بدان سم ستور را می تراشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
انهاالداهره الطول، یعنی بسیار درازست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ هََ)
شهری است از اعمال تطیله در شرقی اندلس. این شهر قدیمی است و بر ساحل نهر سیداکوس قرار دارد. رجوع به معجم البلدان و اسپانی و اسپانیا شود
لغت نامه دهخدا
(دِ هَِ / دِ هََ)
نام پادشاهی بوده از پادشاهان هندوستان. (برهان) (از لغت فرس اسدی). نام راجۀ ملک ’جلم’ بوده و بخاطر میرسد که نام او دله رای بوده به ضم دال و فتح لام و اظهار هاء. (انجمن آرا) (آنندراج) :
چو رای کوره و داودو نامور چیپال
چو دلهرا و بچهرا و صد هزار دگر.
عنصری.
خراج قیصر روم است سرگزیت جلم
بهای بندگی دلهرا ابا چیپال.
غضایری
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ ثَ)
شتابی و پیشروی. (منتهی الارب). شتافتن و پیش رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ لِ هََ)
مؤنث دله. زن سرگشته و دیوانه از عشق و یا از اندوه. (ناظم الاطباء). و رجوع به دله شود
لغت نامه دهخدا
سنسکریت اردو داس تیغ کج نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد، یا دهره دهر هلال ماه. یا دهره صبح روشنی صبح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهره
تصویر دهره
((دَ رَ یا رِ))
نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دو دمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
Lurid, Thriller
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
épouvantable, thriller
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دهر: وسیله ای شبیه داس که برای درو کردن مورد استفاده قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
دهره وسیله ای شبیه داس برای درو کردن علف و یا قطع نمودن شاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
ya kutisha, filamu ya kusisimua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
korkunç, gerilim filmi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
무서운 , 스릴러
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
恐ろしい , スリラー
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
מבעית , סֵפֶר מוֹתֵחַ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
भयावह , थ्रिलर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
menakutkan, cerita seru
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
ужасающий , триллер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
huiveringwekkend, thriller
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
espantoso, thriller
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
spaventoso, thriller
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
horrível, thriller
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
可怕的 , 惊悚片
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
przerażający, thriller
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
жахливий , трилер
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
schrecklich, Thriller
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دلهره آور
تصویر دلهره آور
น่ากลัว , หนังระทึกขวัญ
دیکشنری فارسی به تایلندی