- دلسرد
مقابل دلگرم، افسرده، ناامید، مایوس، کسی که شوق و رغبت به کاری نداشته باشد
معنی دلسرد - جستجوی لغت در جدول جو
- دلسرد (دِ سَ)
سرددل. بی شوق. بی رغبت. بی میل. (ناظم الاطباء) :
بسکه دلسردم ز تار و پود هستی چون کتان
می تواند پرتو مهتاب سوزاندن مرا.
غنی (از آنندراج).
، مأیوس. ناامید
بسکه دلسردم ز تار و پود هستی چون کتان
می تواند پرتو مهتاب سوزاندن مرا.
غنی (از آنندراج).
، مأیوس. ناامید
- دلسرد
بی شوق، بی رغبت، بی میل
- دلسرد ((~. سَ))
بی شوق، بی میل، مأیوس، ناامید
- دلسرد
مایوس
- دلسرد
افسرده، بی اشتیاق، بی رغبت، دلسوخته، دلمرده، مایوس، ناامید، نومید، وازده
متضاد: امیدوار
متضاد: امیدوار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دِ سَ)
لغت نامه دهخدا
حالت دل سرد. دل سرد بودن. یأس. نومیدی. ناامیدی. آریغ، بی شوقی. بی رغبتی. افسردگی. رجوع به دلسرد شود
افسردگی، بی رغبتی، حرمان، سردی، ناامیدی، وازدگی، یاس
متضاد: امیدواری
متضاد: امیدواری
