جدول جو
جدول جو

معنی دلایل - جستجوی لغت در جدول جو

دلایل
جمع دلالت (دلاله) توضیح: در فارسی این کلمه را جمع دلیل گویند بمعنی برهانها صحبتها:) جواب هر یکی گفته ایم بدلایل عقلی و براهین منطقی (000 (جامع الحکمتین 306)، برهان، حجت، دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
دلایل
انگیزه ها
تصویری از دلایل
تصویر دلایل
فرهنگ واژه فارسی سره
دلایل
دلالت، راهنمایی کردن، هدایت، در علم منطق آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند، برهان و دلیل
تصویری از دلایل
تصویر دلایل
فرهنگ فارسی عمید
دلایل
((دَ یِ))
جمع دلالت
تصویری از دلایل
تصویر دلایل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع دلیل، راهنمایان پروهان ها فرنود ها، جمع دلیل، فرنودها، گواه ها جمع دلالت (دلاله) توضیح: در فارسی این کلمه را جمع دلیل گویند بمعنی برهانها صحبتها:) جواب هر یکی گفته ایم بدلایل عقلی و براهین منطقی (000 (جامع الحکمتین 306)، جمع دلیل، برهان، حجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلالی
تصویر دلالی
داساری عمل دلال، پولی که از بابت حق دلال باو میپردازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلادل
تصویر دلادل
جمع دلدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلایل
تصویر گلایل
(دخترانه)
گلی زینتی و زیبا به رنگهای مختلف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حلایل
تصویر حلایل
جمع حلیله زنان شوی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلایل
تصویر حلایل
حلیله ها، زنان شرعی مردها، زوجه ها، جمع واژۀ حلیله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلایل
تصویر حلایل
((حَ یِ))
جمع حلیله، زنان شوی دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلایل
تصویر جلایل
مهم و بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
راهنما، رهبر، رهنمون
فرهنگ لغت هوشیار
ناز کرشمه شکنه شیرین زبانی داسار میانجی جافکش (قواد) جاکش ناز کرشمه غمزه، (تصوف) اضطراب و غلقی که در جلوه محبوب از غایت شوق و عشق و ذوق بباطن سالک میرسد و هر چند در آن حال بمرتبت سکر و بیخودی نیست و لیکن اختیار خود ندارد و از کثرت اضطراب هر چه بر دل او در آن حال هیح شود بی اختیار بگوید 0 (شرح گلشن راز 561) میانجی بین بایع و مشتری کسی که با دریافت حق معینی واسطه ما بین خریدار و فروشنده میشود. واسطه بین فروشنده و خریدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
انگیزه، رهنمون، سبب، فرنود، آوند، نخشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلال
تصویر دلال
میانجی بین خریدار و فروشنده، کسی که واسطه میان خریدار و فروشنده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلال
تصویر دلال
ناز کردن، ناز، کرشمه، ناز کردن زن بر شوهر خود، وقار، خرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند، حجت و برهان، رهبر، راهنما، مرشد
دلیل عقلی: دلیلی که مبتنی بر حکم عقل باشد
دلیل نقلی: دلیلی که مبتنی بر احکام شرع باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
((دَ))
مرشد، راهنما، راه، طریق، جهت، سبب، آن چه که برای اثبات امری به کار برند، جمع ادلاء ادله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلال
تصویر دلال
((دَ))
ناز، کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلال
تصویر دلال
((دَ لّ))
واسطه، واسطه در خرید و فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
Proof, Reason, Motive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دلال
تصویر دلال
Broker, Procurer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
мотив , доказательство , причина
دیکشنری فارسی به روسی
брокер , посредник
دیکشنری فارسی به روسی
Motiv, Beweis, Grund
دیکشنری فارسی به آلمانی
мотив , доказ , причина
دیکشنری فارسی به اوکراینی
брокер , постачальник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
motyw, dowód, powód
دیکشنری فارسی به لهستانی
动机 , 证据 , 原因
دیکشنری فارسی به چینی
经纪人 , 掮客
دیکشنری فارسی به چینی
motivo, prova, razão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
corretor, fornecedor
دیکشنری فارسی به پرتغالی