جدول جو
جدول جو

معنی دفعاً - جستجوی لغت در جدول جو

دفعاً
(نَ / نِ گُ تَ)
مقابل تدریجاً. (یادداشت مرحوم دهخدا). دفعهً. و رجوع به دفعه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ فَ بَ مَ دَ)
ناگهان. ناگاه. یکباره. مغافصهً. از ناگاه. از ناگهان. بی خبر. غفلهً. بدون خبر. (ناظم الاطباء). فوراً.
- دفعهً واحده، یک باره. یک دفعه. بیکبار. بیکباره: پادشاه اسلام... فرمود که امری که بتدریج مضرت آن چنین معظم گشته و عموم مردم بدان معتاد شده اند دفع آن دفعهً واحده نتوان کرد، بطریق تأنی میسر شود. (تاریخ غازانی ص 274)
لغت نامه دهخدا
(دُ فَ)
جمع واژۀ دفعه. (ناظم الاطباء). رجوع به دفعه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ فَ)
جمع واژۀ دفعه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بارها. رجوع به دفعه و دفعه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ عَنْ)
به معنی دع است یعنی برخیز و بمان. (از اقرب الموارد). رجوع به دع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفعات
تصویر دفعات
بارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفعتاً
تصویر دفعتاً
((دَ عَ تَ نْ))
ناگهان، یکباره
فرهنگ فارسی معین