جامۀ گرم. (منتهی الارب). آنچه به وی گرم شده آید از لباس و خیمه وبساط ساخته از پشم شتر و یا از صوف. (دهار). هر چه بدان گرم شوند از لباس و غیره. (از اقرب الموارد)
جامۀ گرم. (منتهی الارب). آنچه به وی گرم شده آید از لباس و خیمه وبساط ساخته از پشم شتر و یا از صوف. (دهار). هر چه بدان گرم شوند از لباس و غیره. (از اقرب الموارد)
گرم شدن و جامۀ گرم پوشیدن. (از منتهی الارب). گرم شدن و حرارت یافتن در مقابل سرما. (از اقرب الموارد). گرم شدن. (دهار) (المصادر زوزنی). دفاءه. دفوء. و رجوع به دفاءه و دفوء شود
گرم شدن و جامۀ گرم پوشیدن. (از منتهی الارب). گرم شدن و حرارت یافتن در مقابل سرما. (از اقرب الموارد). گرم شدن. (دهار) (المصادر زوزنی). دفاءه. دفوء. و رجوع به دفاءه و دفوء شود
هر چیزی که نفع و فایده نداشته باشد، بیهوده، باطل، خار و خاشاک، کف آب، غش، برای مثال بهر آن است این ریاضت واین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا (مولوی - ۴۴)
هر چیزی که نفع و فایده نداشته باشد، بیهوده، باطل، خار و خاشاک، کف آب، غش، برای مِثال بهر آن است این ریاضت واین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا (مولوی - ۴۴)
تبسیدن، مرد خم گرفته از پیری و اندوه. کوژ، آنک دندانش بیرون نشسته بود از دهن. (تاج المصادر بیهقی). شتر دندان بیرون آمده، شتری که آرنج وی از هر دو پهلوی او جدا باشد، سیر ادفق، رفتن بشتاب، هلال برابر و سپید غیرمایل بطرفی. (منتهی الارب). و الادفق من الأهله، المستوی الابیض غیرالمتنکب علی احد طرفیه. (تاج العروس)
تبسیدن، مرد خم گرفته از پیری و اندوه. کوژ، آنک دندانش بیرون نشسته بود از دهن. (تاج المصادر بیهقی). شتر دندان بیرون آمده، شتری که آرنج وی از هر دو پهلوی او جدا باشد، سیر ادفق، رفتن بشتاب، هلال برابر و سپید غیرمایل بطرفی. (منتهی الارب). و الادفق من الأهله، المستوی الابیض غیرالمتنکب علی احد طرفیه. (تاج العروس)
سر بها دادن، رستن، رهاندن، کریان باز خریدن خویش یا دیگری، گیریان آنچه بندی برای رهایی خود پردازد سر بها گنجا ستبرا، انبار کنور دادن پولی یا چیزی برای نجات خویشتن یا دیگری، آنچه که اسیران برای نجات خود دهند سربها
سر بها دادن، رستن، رهاندن، کریان باز خریدن خویش یا دیگری، گیریان آنچه بندی برای رهایی خود پردازد سر بها گنجا ستبرا، انبار کنور دادن پولی یا چیزی برای نجات خویشتن یا دیگری، آنچه که اسیران برای نجات خود دهند سربها
نیست شدن، خاک، باران، سپیدک بر سیاهی چشم، پوشیدگی، نا پدیدگی، بر افتادن آسا بر افتادن دات (قانون) به خودی خود و به شوه بیکار ماندن آن، کهنه مان ها ویرانه ها، جمع عفا، کره خران کرک شتر، پر شتر مرغ، موی انبوه
نیست شدن، خاک، باران، سپیدک بر سیاهی چشم، پوشیدگی، نا پدیدگی، بر افتادن آسا بر افتادن دات (قانون) به خودی خود و به شوه بیکار ماندن آن، کهنه مان ها ویرانه ها، جمع عفا، کره خران کرک شتر، پر شتر مرغ، موی انبوه
وفاء در فارسی توز توزش درست پیمانی پیمانداری ویدایی، دوستی مهر ورزی، انجام یابندگی، پیمان، دراز در تازی چون گفته شود مات و انت بوفاء آرش پارسی این است که او مرد زندگی تو دراز باد بسر بردن عهد و پیمان مقابل غدر، انجام پذیرفتن، بسر بردگی عهد و قول مقابل غدر، انجام یابندگی، دونستی صمیمیت مقابل جفا: (ای دل چه اندیشیده ای در غدرآن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا ک) (دیوان کبیر) -6 پیمان عهد. یا وفای عهد. بسر بردن عهد و پیمان: (بروی خوب و خلق خوش و... علو همت و درستی وعد و وفای عهد... ممتاز گردانیده است)
وفاء در فارسی توز توزش درست پیمانی پیمانداری ویدایی، دوستی مهر ورزی، انجام یابندگی، پیمان، دراز در تازی چون گفته شود مات و انت بوفاء آرش پارسی این است که او مرد زندگی تو دراز باد بسر بردن عهد و پیمان مقابل غدر، انجام پذیرفتن، بسر بردگی عهد و قول مقابل غدر، انجام یابندگی، دونستی صمیمیت مقابل جفا: (ای دل چه اندیشیده ای در غدرآن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا ک) (دیوان کبیر) -6 پیمان عهد. یا وفای عهد. بسر بردن عهد و پیمان: (بروی خوب و خلق خوش و... علو همت و درستی وعد و وفای عهد... ممتاز گردانیده است)