آنکه پیشۀ او سخا باشد. مرد با کرم و سخاوت. سخی. بسیار جوانمرد: مردیست سخاپیشه و مردیست عطابخش با خلق نکوکار بکردار و بگفتار. فرخی. این زین دین امیر سخاپیشه تا مرا در مجلس تو کدیۀ دستار پیشه شد. سوزنی
آنکه پیشۀ او سخا باشد. مرد با کرم و سخاوت. سخی. بسیار جوانمرد: مردیست سخاپیشه و مردیست عطابخش با خلق نکوکار بکردار و بگفتار. فرخی. این زین دین امیر سخاپیشه تا مرا در مجلس تو کدیۀ دستار پیشه شد. سوزنی
آنکه پیشه اش دزدی باشد. که دزدی شغل و کار دارد. که به دزدی پردازد. که عمل و شغل او دزدی است: (مردم ساروان به خراسان) مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزد پیشه و ستیزه کار و بی وفا و خون خواره. (حدود العالم). این ترکان گنجینه مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندر آن دزدی جوانمردپیشه. (حدود العالم). (بلوچان) مردمانی اند... دزدپیشه و شبان و ناپاک و خون خواره. (حدود العالم). کمیجیان... مردمانی اند دلاور و جنگی و دزدپیشه. (حدود العالم)
آنکه پیشه اش دزدی باشد. که دزدی شغل و کار دارد. که به دزدی پردازد. که عمل و شغل او دزدی است: (مردم ساروان به خراسان) مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزد پیشه و ستیزه کار و بی وفا و خون خواره. (حدود العالم). این ترکان گنجینه مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندر آن دزدی جوانمردپیشه. (حدود العالم). (بلوچان) مردمانی اند... دزدپیشه و شبان و ناپاک و خون خواره. (حدود العالم). کمیجیان... مردمانی اند دلاور و جنگی و دزدپیشه. (حدود العالم)
مرکب از ((ا)) حرف سلب + ((پیشه)) بمعنی شغل و کار و مجموع بمعنی بیکار: در کوی تو اپیشه همی گردم ای نگار دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر. شهید. و در لغت نامۀ اسدی آمده است: ابیشه (با باء موحده) جاسوس بود وهمین بیت شهید را شاهد می آورد. رجوع به ابیشه شود
مرکب از ((اَ)) حرف سلب + ((پیشه)) بمعنی شغل و کار و مجموع بمعنی بیکار: در کوی تو اپیشه همی گردم ای نگار دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر. شهید. و در لغت نامۀ اسدی آمده است: ابیشه (با باء موحده) جاسوس بود وهمین بیت شهید را شاهد می آورد. رجوع به ابیشه شود