جمع واژۀ دعوه. جمع دعوت که به معنی دعا است. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به دعا شود: قوافل دعوات از زمانه در همه وقت رفیق کوکبۀ صبح کاروان مساست. سلمان (ازآنندراج). - مجیب الدعوات، اجابت کننده دعاها. یکی از نامهای خدای تعالی است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جَمعِ واژۀ دعوه. جمع دعوت که به معنی دعا است. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به دعا شود: قوافل دعوات از زمانه در همه وقت رفیق کوکبۀ صبح کاروان مساست. سلمان (ازآنندراج). - مجیب الدعوات، اجابت کننده دعاها. یکی از نامهای خدای تعالی است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جمع واژۀ عوره. رجوع به عوره و عورت شود، در زبان فارسی بمعنی زنان بکار رود: بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمی بخشاید. (سندبادنامه ص 59). تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و خاص و عام و اطفال و عورات هر کس بحسب حال طبقات و درجات به الوان اسباب... (ترجمه محاسن اصفهان ص 17). و رجوع به عورت شود
جَمعِ واژۀ عَوره. رجوع به عوره و عورت شود، در زبان فارسی بمعنی زنان بکار رود: بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمی بخشاید. (سندبادنامه ص 59). تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و خاص و عام و اطفال و عورات هر کس بحسب حال طبقات و درجات به الوان اسباب... (ترجمه محاسن اصفهان ص 17). و رجوع به عورت شود
نیاز حاجت آنچه که بدان محتاج باشند، اجبار الزام ناگزیری، امتناع انفکاک چیزیست از چیزی دیگر بر حسب حکم عقلی. بالجمله چون گویند نسبت حیوانیت بانسان ضروری است مراد این است که عقل حکم می کند که انفکاک حیوانیت از انسان محال است، هر گاه مقدمات برهان علمی یقینی بود و دایم باشد و متغیر نشود باید که ضروری باشد، ضرورت انواع دارد بداهت، آن چه که ما لابد انسان است در بقا، حقوق نفس. یا ضرورت شعری. عبارتست از مراعات وزن شعر که بر حسب ضرورت شاعر را باموری وا دارد که اجرای آن امور در نثر جایز نیست ولی در شعر رواست
نیاز حاجت آنچه که بدان محتاج باشند، اجبار الزام ناگزیری، امتناع انفکاک چیزیست از چیزی دیگر بر حسب حکم عقلی. بالجمله چون گویند نسبت حیوانیت بانسان ضروری است مراد این است که عقل حکم می کند که انفکاک حیوانیت از انسان محال است، هر گاه مقدمات برهان علمی یقینی بود و دایم باشد و متغیر نشود باید که ضروری باشد، ضرورت انواع دارد بداهت، آن چه که ما لابد انسان است در بقا، حقوق نفس. یا ضرورت شعری. عبارتست از مراعات وزن شعر که بر حسب ضرورت شاعر را باموری وا دارد که اجرای آن امور در نثر جایز نیست ولی در شعر رواست
جمع مصوره، نگاشتگان چهر یافتگان پنداشتگان جمع مصوره (مصور) : صورت داده ها شکل پذیرفته ها: و هر یکی ازین مصورات بر صورت خویش محفوظ است اندر حال حیات نبات وحیوان، نقاشی شده ها، تصور شده ها، جمع مصوره (مصور) : صورت دهنده ها، نقاشی کنندگان
جمع مصوره، نگاشتگان چهر یافتگان پنداشتگان جمع مصوره (مصور) : صورت داده ها شکل پذیرفته ها: و هر یکی ازین مصورات بر صورت خویش محفوظ است اندر حال حیات نبات وحیوان، نقاشی شده ها، تصور شده ها، جمع مصوره (مصور) : صورت دهنده ها، نقاشی کنندگان
جمع امور، کارها جمع امور، جمع الجمع امر: (صدر اعظم امورات لازمه مهمه را بخاکپای مبارک عرضه داشته) (از لایحه قانون مشیر الدوله صدر اعظم که بصحه ّ ناصرالدین شاه رسیده)
جمع امور، کارها جمع امور، جمع الجمع امر: (صدر اعظم امورات لازمه مهمه را بخاکپای مبارک عرضه داشته) (از لایحه قانون مشیر الدوله صدر اعظم که بصحه ّ ناصرالدین شاه رسیده)