جدول جو
جدول جو

معنی ضرورات

ضرورات
ضرورت، چیزی که به آن احتیاج داشته باشند، نیاز، حاجت
تصویری از ضرورات
تصویر ضرورات
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ضرورات

ضرورات

ضرورات
نیاز حاجت آنچه که بدان محتاج باشند، اجبار الزام ناگزیری، امتناع انفکاک چیزیست از چیزی دیگر بر حسب حکم عقلی. بالجمله چون گویند نسبت حیوانیت بانسان ضروری است مراد این است که عقل حکم می کند که انفکاک حیوانیت از انسان محال است، هر گاه مقدمات برهان علمی یقینی بود و دایم باشد و متغیر نشود باید که ضروری باشد، ضرورت انواع دارد بداهت، آن چه که ما لابد انسان است در بقا، حقوق نفس. یا ضرورت شعری. عبارتست از مراعات وزن شعر که بر حسب ضرورت شاعر را باموری وا دارد که اجرای آن امور در نثر جایز نیست ولی در شعر رواست
فرهنگ لغت هوشیار

ضروریات

ضروریات
جمع ضروریه، آچاران بایستگان سنگول جمع ضروریه لوازم، دربایستها احتیاجات. یا ضروریاتست. قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری هستند و عبارتند از: اولیات محسوسات متواترات مجربات حدسیات فطریات، امور ششگانه نزد اطبا که عبارتند از: هوا خواب بیداری ماکولات و مشروبات
فرهنگ لغت هوشیار

ذرورات

ذرورات
جَمعِ واژۀ ذَرور. داروهای خشک سودۀ پراکندنی بر قروح و جراحات و چشم
لغت نامه دهخدا

غرورات

غرورات
جَمعِ واژۀ غَرور، به معنی چیزی که با آن غرغره کنند. رجوع به غَرور شود
لغت نامه دهخدا

ضروریات

ضروریات
جَمعِ واژۀ ضروریه. دربایستها.
- ضروریات سته، قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری بوده و عبارتند از: اولیات، محسوسات، متواترات، مجربات، حدسیات و فطریات. و ضروریات سته نزد اطبا، عبارت است از هوا و ماء و نوم و یقظه و مأکولات و مشروبات. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا