جدول جو
جدول جو

معنی دعظ - جستجوی لغت در جدول جو

دعظ
(تَ غَوْ وُ)
داخل کردن تمام نره در شرم. (از منتهی الارب) ، آرمیدن با زن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، پر کردن چیزی را به چیزی، تمام انداختن چیزی را در چیزی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وعظ
تصویر وعظ
پند دادن، نصیحت کردن، پند و اندرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دعی
تصویر دعی
پسرخوانده، حرام زاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دعا
تصویر دعا
درخواست
نیایش، درخواست از خداوند، کلماتی که در اوقات مختلف در مقام استغاثه از خداوند و طلب آمرزش یا درخواست خیر و برکت و برآورده شدن حاجت بخوانند
دعا کردن: درخواست حاجت کردن از خداوند، نیایش کردن، ثنا گفتن
دعا کردن کسی را: دربارۀ او دعای خیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دعت
تصویر دعت
آرامش و آسایش و فراخی زندگی
فرهنگ فارسی عمید
(دِ یَ)
کوتاه بالا و بسیار گوشت، گو دراز بالا باشد. (منتهی الارب). شخص بسیار گوشت خواه دراز و طویل باشد خواه کوتاه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دعث
تصویر دعث
کینه دشمنی، مانده آب ، خواست، آغاز بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تن آسایی، رامش، خویشتنداری سکینه راحت خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن (اخلاق ناصری 77)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعب
تصویر دعب
راندن، گادن، شوخی کردن لاغیدن شوخ لاغگوی شوخ لاغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعج
تصویر دعج
سیاه چشم و گشاده چشم گردیدن، سیاه چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعک
تصویر دعک
ستیزه جو سرگین گردان از جانوران، سست ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
دروازه، بازار، بازار سرد، پستو شغاهخانه سکینه راحت خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن (اخلاق ناصری 77)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعی
تصویر دعی
پسر خوانده، فرزند خوانده
فرهنگ لغت هوشیار
فرواژ اندرز پند (اندرز و نصحیت) -1 پند دادن کسی را، بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر، پند دهی، بیان روایات و احکام شرعی بالای منبر، پند اندرز: (عنان بمیکده خواهیم تافت زین مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تازی از پارسی از بای آفرین ذوا ظزبا، خواندن جمله های ماثور از پیغامبر و امامان در اوقات معین برای طلب آمرزش و بر آورده شدن، حاجات، نیایش کردن، در خواست حاجت از خدا، نیایش، مدح ثنا، تحیت درود سلام، تضرع، نفرین) زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان نرود (گلستان)، جمع ادعیه. یا دعای خیر خیر کسی را در دعا خواستن، تحیت درود، برکت. یا صیغه دعا فعلی است که از سوم شخص مفرد مضارع گرفته میشود و میان علامت مضارع که -) د (آخر باشد و حرف قبل از آن الفی (آ) در آورند. در مور د نفی میمی (م) برآن افزایند: باد و مباد (در اصل بواد و مبواد) کناد و مکناد و مبیناد گاه باء تاکید بر سر فعل دعا در آید: در بعضی فعلها صیغه دعا در اول شخص مفرد و سوم شخص مفرد و جمع مستعمل است، حاجت خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعب
تصویر دعب
((دَ))
شوخی، مزاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وعظ
تصویر وعظ
((وَ))
پند دادن، نصیحت کردن، سخنرانی درباره امور شرعی، پند، اندرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعا
تصویر دعا
((دُ))
نیایش، طلب حاجت از خدا، جمع ادعیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعج
تصویر دعج
((دَ))
سیاه چشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعت
تصویر دعت
((دَ عَّ))
سکینه، راحت، خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعی
تصویر دعی
((دَ))
پسر خوانده، جمع ادعیاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دعا
تصویر دعا
نیایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دعا
تصویر دعا
Supplication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دعا
تصویر دعا
supplication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دعا
تصویر دعا
мольба
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دعا
تصویر دعا
Flehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دعا
تصویر دعا
благання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دعا
تصویر دعا
prośba
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دعا
تصویر دعا
恳求
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دعا
تصویر دعا
súplica
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دعا
تصویر دعا
supplica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دعا
تصویر دعا
súplica
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دعا
تصویر دعا
smeekbede
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دعا
تصویر دعا
permohonan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دعا
تصویر دعا
प्रार्थना
دیکشنری فارسی به هندی