زشت روی کوتاه بالای هیچکاره، شتری که آب پس خوردۀ شتران را خورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دعفس. و رجوع به دعفس شود، قعود دعرم، چارپای رام و ذلول. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
زشت روی کوتاه بالای هیچکاره، شتری که آب پس خوردۀ شتران را خورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دعفس. و رجوع به دعفس شود، قعود دعرم، چارپای رام و ذلول. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
عود دعر، عود ردی بسیاردود. (منتهی الارب). عود که دود کند و آتش نگیرد. (از اقرب الموارد) ، زند دعر، آتشزنه که بارها برای آتش زدن از آن استفاده کرده باشند در نتیجه سر آن سوخته باشد و دیگر آتش ندهد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، شخص خائن که یاران خود را عیب کند، و گویند شخصی که در او خیر نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
عود دعر، عود ردی بسیاردود. (منتهی الارب). عود که دود کند و آتش نگیرد. (از اقرب الموارد) ، زند دعر، آتشزنه که بارها برای آتش زدن از آن استفاده کرده باشند در نتیجه سر آن سوخته باشد و دیگر آتش ندهد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، شخص خائن که یاران خود را عیب کند، و گویند شخصی که در او خیر نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
فرانهادن ستون را، یا ستون کج شده را راست کردن. (از منتهی الارب). ستون فا چیزی نهادن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ستون نهادن چیزی را هنگام خم شدن، یا ستون نهادن چیزی را تا خم نشود. (از اقرب الموارد) ، گرد آمدن با زن، یا سپوختن نره را در شرم زن، یا تمام انداختن آن را در آن. (از منتهی الارب). آرمیدن با زن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، کمک کردن و تقویت نمودن کسی را. (از اقرب الموارد). پایندانی کردن. (تاج المصادر بیهقی)
فرانهادن ستون را، یا ستون کج شده را راست کردن. (از منتهی الارب). ستون فا چیزی نهادن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ستون نهادن چیزی را هنگام خم شدن، یا ستون نهادن چیزی را تا خم نشود. (از اقرب الموارد) ، گرد آمدن با زن، یا سپوختن نره را در شرم زن، یا تمام انداختن آن را در آن. (از منتهی الارب). آرمیدن با زن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، کمک کردن و تقویت نمودن کسی را. (از اقرب الموارد). پایندانی کردن. (تاج المصادر بیهقی)
قوت و فربهی، و از آن جمله است که گویند: ’لا دعم بفلان’ یعنی او را نه نیرو و نه فربهی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیه و گوشت، گویند: جاریه ذات دعم،یعنی دارای گوشت و پیه. (از اقرب الموارد) ، مال بسیار. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس)
قوت و فربهی، و از آن جمله است که گویند: ’لا دعم بفلان’ یعنی او را نه نیرو و نه فربهی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیه و گوشت، گویند: جاریه ذات دعم،یعنی دارای گوشت و پیه. (از اقرب الموارد) ، مال بسیار. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 62هزارگزی جنوب باختری فیروزآباد. آب آن از چاه و رودخانه شور تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). مرکز بلوک محال اربعه از ولایت قشقایی فارس و یکی از نواحی بلوک مزبور است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 62هزارگزی جنوب باختری فیروزآباد. آب آن از چاه و رودخانه شور تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). مرکز بلوک محال اربعه از ولایت قشقایی فارس و یکی از نواحی بلوک مزبور است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
کوتاه اندازۀ گام در سرعت. (آنندراج). آنکه با گامهای کوتاه می دود. (ناظم الاطباء). که با شتاب قدمهای کوتاه بردارد. (ازاقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به دعرمه شود
کوتاه اندازۀ گام در سرعت. (آنندراج). آنکه با گامهای کوتاه می دود. (ناظم الاطباء). که با شتاب قدمهای کوتاه بردارد. (ازاقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به دعرمه شود
ابن ابراهیم بن عبدالله بن یأس ارحبی. شیخ و بزرگ کهلان، و برخی او را رئیس و بزرگ همه قبیلۀ همدان در عصر خود دانسته اند. دعام در یاری به دیگران و سوارکاری و زیرکی و جود شهرت داشت و در حدود سال 298 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل) ابن مالک بن ربیعه بن دعام اکبر، مکنی به ابوالصعب. جدی است جاهلی از قبیلۀ بکیل و فرزندان او پنج بطن را تشکیل می دهند: أرحب، عمیره، مرهبه، ذوالشاول و ذواللب. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل) ابن مالک بن معاویه بن صعب بن دومان بن بکیل، مشهور به دعام اکبر. جدی است جاهلی از قبیلۀ همدان. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل)
ابن ابراهیم بن عبدالله بن یأس ارحبی. شیخ و بزرگ کهلان، و برخی او را رئیس و بزرگ همه قبیلۀ همدان در عصر خود دانسته اند. دعام در یاری به دیگران و سوارکاری و زیرکی و جود شهرت داشت و در حدود سال 298 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل) ابن مالک بن ربیعه بن دعام اکبر، مکنی به ابوالصعب. جدی است جاهلی از قبیلۀ بکیل و فرزندان او پنج بطن را تشکیل می دهند: أرحب، عمیره، مرهبه، ذوالشاول و ذواللب. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل) ابن مالک بن معاویه بن صعب بن دومان بن بکیل، مشهور به دعام اکبر. جدی است جاهلی از قبیلۀ همدان. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل)
بز نر که بر لبش سپیدی و سیاهی باشد. ومنه الحدیث: ضحی معاذ بکبش اعرم، ای الذی فیه سواد و بیاض. ج، عرم. (منتهی الارب). بز نر که بر لبش سپیدی و سیاهی باشد، خاک نمناک باران به عضد رسیدن، یقال: اعضد المطر، بلغ ثراه العضد. (از اقرب الموارد)
بز نر که بر لبش سپیدی و سیاهی باشد. ومنه الحدیث: ضحی معاذ بکبش اعرم، ای الذی فیه سواد و بیاض. ج، عُرم. (منتهی الارب). بز نر که بر لبش سپیدی و سیاهی باشد، خاک نمناک باران به عضد رسیدن، یقال: اعضد المطر، بلغ ثراه العضد. (از اقرب الموارد)
درهم دراخما: یونانی در پهلوی دیرم زوزن جوجر همرس دندان سودگی، هموار شدن واحد سکه نقره (وزن و بهای آن در عصرهای مختلف متفاوت بوده است)، واحد وزن معاذل شش دانگ (هر دانگ دو قیراط)
درهم دراخما: یونانی در پهلوی دیرم زوزن جوجر همرس دندان سودگی، هموار شدن واحد سکه نقره (وزن و بهای آن در عصرهای مختلف متفاوت بوده است)، واحد وزن معاذل شش دانگ (هر دانگ دو قیراط)