جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عرم

عرم

عرم
موتو (سردین) از ماهیان چریدن، چربش دیگ، استخوان خاییدن، شیر مکیدن، سست گردیدن نادان، آزار رسان سپید و سیاه، گوشت ناپخته، تخم سنگ خوار، خرمن ناکوفته درشت و سخت جمع عرمه سدها بندها، باران های شدید
فرهنگ لغت هوشیار

عرم

عرم
جَمعِ واژۀ عُرمه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عرمه شود
لغت نامه دهخدا

عرم

عرم
نوعی از ماهی باشد که اهل مغرب آن را سردین و به یونانی سماریس خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). ماهیی است که اهل مغرب سردین، و بیونانی دبس نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن). سماریس است. (مخزن الادویه). و رجوع به ساردین و سردین شود
لغت نامه دهخدا

عرم

عرم
نام استخر و آبگیری بوده که اهل سبا آن را با سنگ و قیر بسته بوده اند. (برهان قاطع) (آنندراج). عرم نام بندی است که بلقیس کرده بود و در میان دو کوه به سنگ و قیر تا آب باران جمع شدی. و آن را سه در کرد یکی از بالای دیگری. و در زیر آن برکه ای عظیم بود و آن را دوازده راه کرده بود بعدد جویهای ایشان. چون باران آمدی و سیلاب در پس آن بند جمع شدی آنگه در پائین بگشادی و چون کمتر شدی در زیرین بگشادی. چون آب در برکه شدی آن برکه آب قسمت کردی در جویها. و این همچنین می بود تا آنگه که بلقیس درگذشت و مدتی برین برآمد. ایشان طاغی شدند و از حد درگذشتند. خدای سبحانه و تعالی موشان بزرگ را بر ایشان مسلط گردانید، بیامدند وآن بند را سوراخ کردند. آب درافتاد و آن بند را خراب کرد و سیل در شهر ایشان افتاد و بوستانها و زمینهاو سراهای ایشان خراب کرد و ایشان بعضی هلاک شدند و بعضی در عالم متفرق گشتند. (تفسیر ابوالفتوح رازی) : فأرسلنا علیهم سیل العرم. (قرآن 16/34).
جائی که تیغ قهر برآرد مهابتت
ویران کند به سیل عرم جنت سبا.
سعدی
لغت نامه دهخدا

عرم

عرم
سیل عرم، سیلی که دفع آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

عرم

عرم
وادیی است که از ینبع سرازیر می گردد و نام آن در شعر کثیر آمده است. و گویند آن نام کوهی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

عرم

عرم
سیاهی سپیدی آمیخته، در هر چه باشد. یا خجک زدن از سیاهی و سپیدی. (منتهی الارب). سیاهیی که با سپیدی مخلوط باشد، در هر چه باشد. و یا اینکه نقطه نقطه باشد از آنها بی آنکه نقطه ها وسیع گردد. (از اقرب الموارد) ، سپیدی است بر لب گوسپند، گوشت ناپخته. (منتهی الارب). لحم و گوشت. (از اقرب الموارد). گوشت بی استخوان. (برهان) ، بیضۀ سنگخوار. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

عرم

عرم
چربش. (منتهی الارب). دسم. (اقرب الموارد) ، باقی مانده در دیگ. (منتهی الارب). بقیۀ دیگ. (از اقرب الموارد) ، گوی که فراهم آمدنگاه آب باشد. (منتهی الارب). ج، عُرمان
لغت نامه دهخدا