نام چهار شهرک است در ممالک متحدۀ آمریکای شمالی: یکی در دویست هزارگزی شیکاگو، در جمهوری ایلینویس، دوم در 65گزی فرانکفورت درجمهوری کنتوکی، سوم در هشتادهزارگزی هاریسبورگ در جمهوری پنسیلوانیا، چهارم در 220هزارگزی ریچموند در جمهوری ویرجینیا، (از قاموس الاعلام ترکی) (از لاروس)
نام چهار شهرک است در ممالک متحدۀ آمریکای شمالی: یکی در دویست هزارگزی شیکاگو، در جمهوری ایلینویس، دوم در 65گزی فرانکفورت درجمهوری کنتوکی، سوم در هشتادهزارگزی هاریسبورگ در جمهوری پنسیلوانیا، چهارم در 220هزارگزی ریچموند در جمهوری ویرجینیا، (از قاموس الاعلام ترکی) (از لاروس)
تلفظ فرانسوی دیویس، نام کنسول انگلیس در فارس، وی کتیبه ای را که در دخمۀ جنوبی تخت جمشید واقع بسه زبان است کشف کرده است، رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1458 و 1459 شود ویلیام مریس، (تلفظ فرانسوی دیویس انگلیسی) جغرافیادان امریکائی، متولد فیلادلفیا به سال 1850 و متوفی به سال 1934 میلادی یکی از استادان جغرافیای طبیعی است جفرسن، (تلفظ فرانسوی دیویس انگلیسی) نام رئیس جمهور ممالک متحدۀ امریکای شمالی در دوران جنگهای داخلی، متولد به سال 1808 و متوفی 1881 میلادی
تلفظ فرانسوی دیویس، نام کنسول انگلیس در فارس، وی کتیبه ای را که در دخمۀ جنوبی تخت جمشید واقع بسه زبان است کشف کرده است، رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1458 و 1459 شود ویلیام مریس، (تلفظ فرانسوی دیویس انگلیسی) جغرافیادان امریکائی، متولد فیلادلفیا به سال 1850 و متوفی به سال 1934 میلادی یکی از استادان جغرافیای طبیعی است جفرسن، (تلفظ فرانسوی دیویس انگلیسی) نام رئیس جمهور ممالک متحدۀ امریکای شمالی در دوران جنگهای داخلی، متولد به سال 1808 و متوفی 1881 میلادی
دعاگو. دعاگوینده. دعاکننده. داعی. (دهار) ، خیرخواه. خیراندیش. نیکخواه. (ناظم الاطباء) : کس نده یدست ترا یک نظر اندر همه عمر که همه عمر دعاگوی و طلبکار تو نیست. سعدی. ، گوینده یا نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آرد. (فرهنگ فارسی معین) : غرض خادم دعاگوی اندر ساختن این کتاب آن بود که... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به دعاگو شود
دعاگو. دعاگوینده. دعاکننده. داعی. (دهار) ، خیرخواه. خیراندیش. نیکخواه. (ناظم الاطباء) : کس نده یدست ترا یک نظر اندر همه عمر که همه عمر دعاگوی و طلبکار تو نیست. سعدی. ، گوینده یا نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آرد. (فرهنگ فارسی معین) : غرض خادم دعاگوی اندر ساختن این کتاب آن بود که... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به دعاگو شود
جمع واژۀ دعوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دعوی شود، ادعاها: گفت هین امروز ای خواهان گاو مهلتم ده وین دعاوی را مکاو. مولوی. ، مرافعه ها. تظلم ها. دادخواهی ها: بخصوص دعاوی که تعلق به مال دیوان نداشته خود (دیوان بیگی) متوجه شده، قطع و فصل میداد. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 13). - دعاوی شرعیه، دعاوی مربوط به امور شرعی: دستور آن بود که قاضی اصفهان بغیر از جمعه در خانه خود به تشخیص دعاوی شرعیۀ مردم... میرسید. (تذکره الملوک ص 3). ، اسباب. وسایل
جَمعِ واژۀ دعوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به دعوی شود، ادعاها: گفت هین امروز ای خواهان گاو مهلتم ده وین دعاوی را مکاو. مولوی. ، مرافعه ها. تظلم ها. دادخواهی ها: بخصوص دعاوی که تعلق به مال دیوان نداشته خود (دیوان بیگی) متوجه شده، قطع و فصل میداد. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 13). - دعاوی شرعیه، دعاوی مربوط به امور شرعی: دستور آن بود که قاضی اصفهان بغیر از جمعه در خانه خود به تشخیص دعاوی شرعیۀ مردم... میرسید. (تذکره الملوک ص 3). ، اسباب. وسایل
درازنویسنده. منشی. طومارنویس. کسی که روی کاغذهای دراز طوماروار چیز می نویسد. (فرهنگ لغات عامیانه) ، نام مستهزآنه که متجددین علوم مالیه به مستوفیان و سیاق دانان می دادند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دراز نوشتن و درازنویسی شود
درازنویسنده. منشی. طومارنویس. کسی که روی کاغذهای دراز طوماروار چیز می نویسد. (فرهنگ لغات عامیانه) ، نام مستهزآنه که متجددین علوم مالیه به مستوفیان و سیاق دانان می دادند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دراز نوشتن و درازنویسی شود