- دشوار
- مشکل
معنی دشوار - جستجوی لغت در جدول جو
- دشوار
- مشکل، سخت
- دشوار ((دُ))
- سخت، مشکل
- دشوار
- مشکل، سخت
- دشوار
- Unfriendly
- دشوار
- недружелюбный
- دشوار
- unfreundlich
- دشوار
- недружелюбний
- دشوار
- nieprzyjazny
- دشوار
- pouco amigável
- دشوار
- poco amichevole
- دشوار
- poco amigable
- دشوار
- peu amical
- دشوار
- onvriendelijk
- دشوار
- tidak ramah
- دشوار
- غير صديقٍ
- دشوار
- अव्यवस्थित
- دشوار
- לא ידידותי
- دشوار
- dostça olmayan
- دشوار
- asiye rafiki
- دشوار
- ไม่เป็นมิตร
- دشوار
- অমিত্র
- دشوار
- غیر دوستانہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشکل، معضل
سختی صعوبت اشکال دشوار خواری مقابل آسانی سهولت
سختی، رنج، زحمت، محکمی، دشواری، فقر، تنگ دستی، وجود نمک های قلیایی خاکی در آب
سخت و دشوار
آنچه از خشت و گل یا سنگ یا آجر یا چیز دیگر در کناره زمین یا چهار سمت خانه درست کنند و جائی را باآن محصور سازند، دیوال هم گفته اند
پارسی تازی گشته از نشخوار آخور آخور ستور