جدول جو
جدول جو

معنی دشناوی - جستجوی لغت در جدول جو

دشناوی
(دَ وی ی)
منسوب به دشنی، که شهری است در مصر. (از ناظم الاطباء). رجوع به دشنی و دشنائی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور، شنا کردن روی آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشناور
تصویر آشناور
شناور، شناگر، آب باز، برای مثال به ریگ اندر همی شد مرد تاز آن / چو در غرقاب مرد آشناور (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشتانی
تصویر دشتانی
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، عادت، عادت ماهیانه، خون ریزی ماهانه، عذر، عادت ماهانه، پریود، قاعدگی، خون ریزی ماهیانه، حیض، رگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرناوی
تصویر سرناوی
سرجوخۀ نیروی دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنیاوی
تصویر دنیاوی
دنیوی، دنیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانایی
تصویر دانایی
زیرکی، هوشیاری، خردمندی، برای مثال هرکه در او جوهر دانایی است / در همه چیزیش توانایی است (نظامی۱ - ۸۳)، عالم بودن، دانا بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشواری
تصویر دشواری
سختی، رنج، زحمت، محکمی، دشواری، فقر، تنگ دستی، وجود نمک های قلیایی خاکی در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهناوی
تصویر مهناوی
عنوانی در نیروی دریایی، نظیر گروهبان ارتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشنایی
تصویر آشنایی
آشنا بودن، آشنا شدن، دوستی، برای مثال سلامی چو بوی خوش آشنایی / برآن مردم دیدۀ روشنایی (حافظ - ۹۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشناور
تصویر اشناور
شناور، شناگر، شنا کننده
فرهنگ فارسی عمید
(دِ ئی ی)
منسوب به دشنی ̍که شهری است در مصر. رجوع به دشناوی و دشنی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(دِ ی)
منسوب به دهناء. (ناظم الاطباء). منسوب به دهناء که موضعی است نزدیک ینبع. (منتهی الارب). رجوع به دهناء شود
لغت نامه دهخدا
(دِ ئی ی)
احمد بن عبدالرحمان بن محمد کندی دشنائی ملقب به جلال الدین و مشهور به ابن بنت الحمیری. فقیه شافعی قرن هفتم هجری، متولد در دشنی که شهری است به مصر. رجوع به احمد (ابن عبدالرحمان کندی) در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی ج 1 ص 143 و الطالع السعید ص 38 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانایی
تصویر دانایی
آگاهی وقوف، علم معرفت دانش: (دانایی توانایی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانائی
تصویر دانائی
بصیرت، دانش، ادراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیاوی
تصویر دنیاوی
جهانی این جهانی منسوب به دنیا جهانی دنیوی این جهانی: امور دنیاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشناور
تصویر آشناور
شناور شناگر سباح آب باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشنایی
تصویر آشنایی
تعارف، معرفت، عرفان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشواری
تصویر دشواری
سختی صعوبت اشکال دشوار خواری مقابل آسانی سهولت
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در نیروی دریایی خدمت کند و درجه او معادل گروهبان ارتش باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور شنا کردن روی آب سباحت شناگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیناری
تصویر دیناری
پارچه ای است ابریشمین، نوعی شراب لعلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرناوی
تصویر سرناوی
((سَ رْ))
سرجوخه نیروی دریایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشناوری
تصویر آشناوری
((~. وَ))
کسی که همنشینی با او دلپذیر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنیاوی
تصویر دنیاوی
((دُ))
منسوب به دنیا، دنیایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانایی
تصویر دانایی
آگاهی، وقوف، علم، دانش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشنایی
تصویر آشنایی
شناسایی، شناخت، خویشاوندی، دوستی، آگاهی از امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دشواری
تصویر دشواری
مشکل، معضل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانایی
تصویر دانایی
فهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آشنایی
تصویر آشنایی
Acquaintance, Acquaintanceship, Familiarity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
Levitation, Flotation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آشنایی
تصویر آشنایی
знакомство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
плавание , левитация
دیکشنری فارسی به روسی