دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود بردوگ و محصول عمده اش غله و توتون و صنعت دستی مردم جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود بردوگ و محصول عمده اش غله و توتون و صنعت دستی مردم جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه. سکنه 312 تن. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و حبوب و انواع میوه. صنایع دستی جاجیم و جوال بافی. راه اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه. سکنه 312 تن. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و حبوب و انواع میوه. صنایع دستی جاجیم و جوال بافی. راه اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مرکّب از: دشت + یاد، بد یاد نمودن و غیبت کردن. (برهان)، یاد کردن به بدی و دشمنی که به عربی غیبت گویند. (آنندراج)، بهتان. (ناظم الاطباء)، و رجوع به دشت شود
مُرَکَّب اَز: دشت + یاد، بد یاد نمودن و غیبت کردن. (برهان)، یاد کردن به بدی و دشمنی که به عربی غیبت گویند. (آنندراج)، بهتان. (ناظم الاطباء)، و رجوع به دُشت شود
ناطور. (دستوراللغه). دشتوان. پاکار. نگاهبان دشت. پاسبان کشتزارو مزرعه. مأمور محلی ده که وظیفۀ او حفاظت مزارع دهقانان از ویرانی و دستبرد این و آن است و در بعضی نقاط امور آبیاری را نیز سرپرستی می کند: چو در سبزه دید اسب را دشتبان گشاده زبان شد دمان و دنان. فردوسی. کجا پیشکار شبانان ماست برآوردۀ دشتبانان ماست. فردوسی. چرا گوش این دشتبان کنده ای همان اسب در کشت افکنده ای. فردوسی. چو از دشتبان آن سخنها شنید به نخجیرگه بر پی شیر دید. فردوسی. سته شد ز هومان به گرز گران زدش دشتبانی به مازندران. (گرشاسبنامه). چو آن دشتبانان شوریده راه شنیدند یک یک سخنهای شاه. نظامی. نوای چکاوک به از بانگ رود برآورده با دشتبانان سرود. نظامی. پی گور کز دشتبانان گم است ز نامردمیهای این مردم است. نظامی. شنیده ام که فقیهی به دشتبانی گفت که هیچ خربزه داری رسیده گفت آری. سعدی
ناطور. (دستوراللغه). دشتوان. پاکار. نگاهبان دشت. پاسبان کشتزارو مزرعه. مأمور محلی ده که وظیفۀ او حفاظت مزارع دهقانان از ویرانی و دستبرد این و آن است و در بعضی نقاط امور آبیاری را نیز سرپرستی می کند: چو در سبزه دید اسب را دشتبان گشاده زبان شد دمان و دنان. فردوسی. کجا پیشکار شبانان ماست برآوردۀ دشتبانان ماست. فردوسی. چرا گوش این دشتبان کنده ای همان اسب در کشت افکنده ای. فردوسی. چو از دشتبان آن سخنها شنید به نخجیرگه بر پی شیر دید. فردوسی. سته شد ز هومان به گرز گران زدش دشتبانی به مازندران. (گرشاسبنامه). چو آن دشتبانان شوریده راه شنیدند یک یک سخنهای شاه. نظامی. نوای چکاوک به از بانگ رود برآورده با دشتبانان سرود. نظامی. پی گور کز دشتبانان گم است ز نامردمیهای این مردم است. نظامی. شنیده ام که فقیهی به دشتبانی گفت که هیچ خربزه داری رسیده گفت آری. سعدی