جدول جو
جدول جو

معنی دشتیان - جستجوی لغت در جدول جو

دشتیان
از توابع دهستان کیاکلای قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خلخان، شنان، آذربو، آذربویه، خرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درایان
تصویر درایان
در حال حرف زدن، دراینده، گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
شوق داشتن، آرزومند چیزی شدن، آرزومندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشتان
تصویر دشتان
دشت اوّل، نخستین پولی که کاسب و پیشه ور در آغاز کار روزانه از خریدار می گیرد، دشت، دخش، دستلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشتبان
تصویر دشتبان
نگهبان دشت، نگهبان کشتزار یا چراگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشتیاد
تصویر دشتیاد
سخن زشت که دربارۀ کسی گفته شود، بدگویی پشت سر کسی، غیبت
فرهنگ فارسی عمید
یکی از سه قصبۀ محال ّ ثلاث (تفرش و گرگان و آشتیان) از خرۀ عراق بشمال شرقی فراهان، و صابون آن بخوبی مشهور است
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود بردوگ و محصول عمده اش غله و توتون و صنعت دستی مردم جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَتْ)
دسته وجماعت از ملخ و اسب سواران. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه. سکنه 312 تن. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و حبوب و انواع میوه. صنایع دستی جاجیم و جوال بافی. راه اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
فرقه ای است از صعوب یکی از عشایر کرک. (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581)
لغت نامه دهخدا
(دَشْتْ)
ناطر. ناطور. (ملخص اللغات). دشتبان
لغت نامه دهخدا
(دُشْتْ)
مرکّب از: دشت + یاد، بد یاد نمودن و غیبت کردن. (برهان)، یاد کردن به بدی و دشمنی که به عربی غیبت گویند. (آنندراج)، بهتان. (ناظم الاطباء)، و رجوع به دشت شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناطور. (دستوراللغه). دشتوان. پاکار. نگاهبان دشت. پاسبان کشتزارو مزرعه. مأمور محلی ده که وظیفۀ او حفاظت مزارع دهقانان از ویرانی و دستبرد این و آن است و در بعضی نقاط امور آبیاری را نیز سرپرستی می کند:
چو در سبزه دید اسب را دشتبان
گشاده زبان شد دمان و دنان.
فردوسی.
کجا پیشکار شبانان ماست
برآوردۀ دشتبانان ماست.
فردوسی.
چرا گوش این دشتبان کنده ای
همان اسب در کشت افکنده ای.
فردوسی.
چو از دشتبان آن سخنها شنید
به نخجیرگه بر پی شیر دید.
فردوسی.
سته شد ز هومان به گرز گران
زدش دشتبانی به مازندران.
(گرشاسبنامه).
چو آن دشتبانان شوریده راه
شنیدند یک یک سخنهای شاه.
نظامی.
نوای چکاوک به از بانگ رود
برآورده با دشتبانان سرود.
نظامی.
پی گور کز دشتبانان گم است
ز نامردمیهای این مردم است.
نظامی.
شنیده ام که فقیهی به دشتبانی گفت
که هیچ خربزه داری رسیده گفت آری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان دماوند. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و بنشن و میوه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دشتبان. نگهبانی که بر مزارع مزروعه و کاشته برگمارند. (آنندراج). رجوع به دشتبان شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
پیروان ’دشتی’ و او در اول طریقۀ ماری الاسقف داشت از ثنویه، سپس با او مخالفت کرد. (از الفهرست ابن الندیم). و رجوع به دشتی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکتیان
تصویر اکتیان
بودن، هست شدن، اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیان
تصویر اعتیان
ابیشه گری (ابیشه جاسوس)، گزیده خریدن، پسادستی (نسیه خریدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیار
تصویر اشتیار
انگبین بر گرفتن (از کندو یا از درختان)، فربه شدن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیاف
تصویر اشتیاف
گردن گشیدن و نگریستن، دید بانی، دهان باز کردن زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
میل، شوق، رغبت، شیفتگی، دلبستگی به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیال
تصویر اشتیال
پرخاشیدن (پرخاش تعرض) آفندیدن (آفند تعرض)، دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشتبان
تصویر دشتبان
نگهبان و پاسبان کشت زار و مزارع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشتان
تصویر دشتان
حیض، عادت ماهانه زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
((اِ))
شوق داشتن، میل داشتن، آرزومندی، جمع شوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دشتان
تصویر دشتان
((دَ))
حالت زنی که دچار عادت ماهانه باشد، حایض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
شور، آرزومندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دشتان
تصویر دشتان
حیض
فرهنگ واژه فارسی سره
پالیزبان، فالیزبان، لته بان، ناطور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
Keenness, Yearning, Eagerness, Zealousness, Zest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشتیاق
تصویر اشتیاق
рвение , тоска , усердие , пыл
دیکشنری فارسی به روسی