- دسکره
- پارسی تازی گشته دسکره دستکره شهر، ده، نیایشگاه ترسایان، زمین هموار، ده بزرگ، میخانه قریه، معبد نصاری، زمین هموار، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه باشد، خانه هایی که در آنها وسایل عیش و طرب فراهم کنند جمع دساکر
معنی دسکره - جستجوی لغت در جدول جو
- دسکره ((دَ کَ رِ))
- قریه، صومعه، دیر، خانه هایی که در آن ها اسباب عیش و طرب فراهم باشد، جمع دساکر
- دسکره ((دَ گِ))
- قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دستگره، دستجرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاسه سفالین کاسه گلین، جام آب خوری، پیمانه ای بوده است برای اندازه گیری دارو
اره کوچک
دسکره دستگرد
تند چرخاندن
اره دستی، ارۀ کوچک، داس کوچک
کاسۀ سفالی، جام آبخوری، نوعی پیمانه، برای مثال بحر را پیمود هیچ اسکره ای؟ / شیر را برداشت هرگز بره ای؟ (مولوی - ۸۴۴)
سختی
مسکره در فارسی مونث مسکر مستی آور مونث مسکر، جمع مسکرات
قریه، ده، شهر
از دو طرف یا از دو جانب
شلمه شلمک از گیاهان، جمع ساکر، ماندابها کاسه گلی، پیاله ایست که مقداری معین جا بگیرد سکرجه
ظرفی که در آن خوردنی بریزند، کاسه یا پیاله سفالی، کاسه، پیاله