- دسم
- چربی گوشت، پیه
معنی دسم - جستجوی لغت در جدول جو
- دسم ((دَ س))
- چرب، پرروغن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیرگی، بی سودی
تیره گون
تیره گون دستار سیاه
بدنعل
سوگند
ثانیا
لبخندیدن لبخند زدن
از اعضای بدن، بازو و ساعد و کف دست و انگشتان را گویند
پژمان و اندوهگین از غم و پژمرده
درهم دراخما: یونانی در پهلوی دیرم زوزن جوجر همرس دندان سودگی، هموار شدن واحد سکه نقره (وزن و بهای آن در عصرهای مختلف متفاوت بوده است)، واحد وزن معاذل شش دانگ (هر دانگ دو قیراط)
تتمه ریسمان و ابریشمی که پس از آن که جولاهه جامه تافته را از آن ببرد بعرض کار در نورد بماند، گلوله ریسمانی
رشته و ریسمان تابیده
سپیدی
راندن، هراشیدن (هراش قی)، پر کردن
میوه یا شیرینی یا چیز دیگر که بعد از غذا بیاورند
چرکین تن لاشه نهنبیده پنهان شده
کبوتر جاهی از پرندگان بچه مار از خزندگان پیل از جانوران
اندوه از بدهکاری شکسته دندان
اسپ دیزه اسپ سیاه سیر
لاتینی فرانسوی بنباور
رخسار، صورت، چهره زراعتی که از آب باران خورد باران پیوسته
تن گدم، ربو
آیین، هنجار
سانتی
تنگی نفس
فردار درخت بزرگ، همارگی، خرمای هندی در مرحله دو دومین ثانی
عدد ترتیبی برای ده در مرحله ده عاشر. غار
اثر، علامت، نشان، روش، آئین، عادت، طریق، دستور، وضع، قواعد، مقررات کشیدن شکل یا خطی بر روی کاغذ
تن و اعضا بدن
بریدن، گسستن، قطع، بگسیلدن
جراحت، ریش