- دستینه
- امضا
معنی دستینه - جستجوی لغت در جدول جو
- دستینه
- دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره
- دستینه
- دسته
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، برنجن، دست برنجن، ورنجن، سوار، دستیاره، آورنجن، اورنجن، یارج، یارهبرای مثال تا چو هماغوش غیوران شوم / محرم دستینۀ حوران شوم ،(نظامی۱ - ۴۵)
دستکش، پوشاک دست،
امضا، حکم، دست خط
- دستینه ((دَ نِ))
- دستبند، فرمان پادشاه، امضاء
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستبند دست برنجن
بیضه، تخم مرغ تخم مرغ خایه
تخم مرغ، جسمی مغذی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید می شود، مرغانه، آسینه، خاگ
امضا کردن
معاون، آسیستان
حقیقت، واقعیت
قدمت، با قدمت، پرقدمت
عناد خصومت کشمکش جدال، جنگ حرب، خشم غضب
کسب و کار و صنعت و حرفه
نشیمن و خوابگاه و طویله
لعل و مروارید و امثال آنرا گویند که زنان بر رشته کشند و بر دست بندند، دستینه زنان آلاتی که زنان در دست کنند، زینت از طلا و غیره
دستوانه سوار، دستکش چرمین که بازداران بدست کنند تا از آسیب چنگال باز مصون مانند
جمع دستان، از پارسی دستان ها داستان ها افسانه ها، پرده های خنیا پرده های موسیقی
دستبند دست برنجن
یاری ده، مدد کننده
بدست آورنده
اره دستی
دستبند دست برنجن، ساعد بند آهنین که در روز جنگ به دست میکردند قولچاق، صدر مجلس مسند
آلتی از چوب یا فلز یا از شیشه که برای گشودن و بستن در بر در نصب کنند، دستگیره خطر در قطار
فر و جلال و شکوه و دبدبه، شوکت و دولت، سامان و ثروت، کارگاه و تمام آلات و ادواتی که برای انجام کاری فراهم آورده باشند
قدیم، کهن، دیرین، کهنه
آستان، حضرت، جناب
تخم مرغ، بیضه
منسوب به دوش (شب گذشته) دیشبی
از روی دوستی
بمعنی حقیقی و واقعی