- دستگرا ((دَ گَ))
- آزمودن، آزمایش، امتحان
معنی دستگرا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مغلوب زتون
دستجرد، تسبیح
قریه، زمین زراعتی
قریه، زمین و ملک زراعتی، دسکره، بنایی کوشک مانند که بر گرد خانه ها باشد
((دَ گِ))
فرهنگ فارسی معین
قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دسکره، دستجرد
((دَ گِ))
فرهنگ فارسی معین
قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دستگره، دسکره، دستجرد
آنکه دست سازد خالق ید
معاون، آسیستان
توقیف
اخلال، تحریف
پژوهیدن، کنجکاوی، بازکاوی فراهم آوری روشی است در کروی (منطق) که پاره به هماد (کل) پی می برند جستجو کردن، کنجکاوی کردن، جستجو کنجکاوی، از جزئی بکلی پی بردن مقابل قیاس یا استقرا تام. تتبع تام استقراری کامل. یا استقرا ناقص. تتبع ناقص استقراری ناتمام، جستجو کردن، کنجکاوی کردن، جستجو کنجکاوی، از جزئی بکلی پی بردن مقابل قیاس یا استقرا تام. تتبع تام استقراری کامل. یا استقرا ناقص. تتبع ناقص استقراری ناتمام
وکیل گرفتن، دلیری کردن
طلب برائت کردن برائت ذمه خواستن پاکی خواستن
دزدی
مزدی که پیش از کار کردن بمزدور دهند، شاگردانه، مژدگانی
یاری ده، مدد کننده
وزارت، وزیری
اره دستی
آنکه کار دستی انجام دهد، آنچه که با دست انجام دهند
جمع دستور به سیاق عربی
عصا، چوبدست
گرفتن دست کسی به اعانت، دستیاری، کمک، یاری
آلتی از چوب یا فلز یا از شیشه که برای گشودن و بستن در بر در نصب کنند، دستگیره خطر در قطار
مدد کارانه
قدرت، توانائی
عمل دست به دست گرداندن، چیزی که بعاریت گیرند
دست نهادن بر چیزی، تسلیم کردن
فر و جلال و شکوه و دبدبه، شوکت و دولت، سامان و ثروت، کارگاه و تمام آلات و ادواتی که برای انجام کاری فراهم آورده باشند
هنرمندی و استاد چابک دست