مزدوری که به تازی اجرت گویند. (از شرفنامه). مزد کار کسی. مزد کارهای دستی. اجرت کار. مزد کسی که کاری کرده باشد. (برهان). اجرت و مزدوری. (غیاث). حق الزحمه: هرچه بخشم به دستمزد از من نپذیری و بس کشی بیکار. خاقانی. بدان نامه که بردی سالها رنج چه دادت دستمزد از گوهر و گنج. نظامی. دستمزدی می نخواهم از کسی دستمزد ما رسد از حق بسی. مولوی. چون کند در کیسه دانگی دستمزد آنگهی بیخواب گردد شب چو دزد. مولوی. چو مردان دست کاری پیشه کردم چو نیکان دستمزد خویش خوردم. امیرخسرو دهلوی. چو دریا چرا ترسم از قطره دزد که ابرم دهد بیش از آن دستمزد. ؟ (از شرفنامۀمنیری). ، شفاعت، امانت. (برهان) ، مکافات نیکی و بدی. (انجمن آرا) (برهان). جزا. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مزدوری که به تازی اجرت گویند. (از شرفنامه). مزد کار کسی. مزد کارهای دستی. اجرت کار. مزد کسی که کاری کرده باشد. (برهان). اجرت و مزدوری. (غیاث). حق الزحمه: هرچه بخشم به دستمزد از من نپذیری و بس کشی بیکار. خاقانی. بدان نامه که بردی سالها رنج چه دادت دستمزد از گوهر و گنج. نظامی. دستمزدی می نخواهم از کسی دستمزد ما رسد از حق بسی. مولوی. چون کند در کیسه دانگی دستمزد آنگهی بیخواب گردد شب چو دزد. مولوی. چو مردان دست کاری پیشه کردم چو نیکان دستمزد خویش خوردم. امیرخسرو دهلوی. چو دریا چرا ترسم از قطره دزد که ابرم دهد بیش از آن دستمزد. ؟ (از شرفنامۀمنیری). ، شفاعت، امانت. (برهان) ، مکافات نیکی و بدی. (انجمن آرا) (برهان). جزا. (یادداشت مرحوم دهخدا)
دست زده. به دست لمس کرده.چلاندۀ به دست: عادت یاغیان باشد که به میوه ستان باغبان درآیند صنوبر صد نور بشکنند، میوه رادست زد و پای فرسود کنند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 101)، در شاهد ذیل ظاهراً معنی شروع به بهره گیری و برداشت دارد: هر سالی کسی آنجا (خرماستان) فرستادی تا آن بر ایشان حرز کردی و بنگرستی تا چند خروار است و بر ایشان نوشتی و بدیشان دست بازداشتی تا هرچه خواستند بکردندی، چون خرما دست زد بکردندی نیمۀ آن بدادندی. (ترجمه طبری بلعمی)
دست زده. به دست لمس کرده.چلاندۀ به دست: عادت یاغیان باشد که به میوه ستان باغبان درآیند صنوبر صد نور بشکنند، میوه رادست زد و پای فرسود کنند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 101)، در شاهد ذیل ظاهراً معنی شروع به بهره گیری و برداشت دارد: هر سالی کسی آنجا (خرماستان) فرستادی تا آن بر ایشان حرز کردی و بنگرستی تا چند خروار است و بر ایشان نوشتی و بدیشان دست بازداشتی تا هرچه خواستند بکردندی، چون خرما دست زد بکردندی نیمۀ آن بدادندی. (ترجمه طبری بلعمی)