معنی دست مزد - فرهنگ فارسی معین
معنی دست مزد
- دست مزد((~. مُ))
- مزدی که به کسی در مقابل کار وی دهند، حق الزحمه
تصویر دست مزد
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با دست مزد
دست مرد
- دست مرد
- یار. یاور. مدد. کمک. مددکار. پشتیبان. دستگیر. پشت. یار و مددکار. (برهان) :
وین نیاید بدست تا بوده ست
مرترا دست مرد و پای گذار.
سنائی
لغت نامه دهخدا
دستمزد
- دستمزد
- مزدوری که به تازی اجرت گویند، اجرت کار، حق الزحمه
فرهنگ لغت هوشیار