جدول جو
جدول جو

معنی دزودرو - جستجوی لغت در جدول جو

دزودرو
(دُ وُ دُ رَ)
کنایه از کذب محض است. (لغت محلی شوشتر خطی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جودرو
تصویر جودرو
فصل درو کردن جو، دروکنندۀ جو، کنایه از تهی دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردرو
تصویر زردرو
زردرخ، آنکه چهره اش زرد رنگ باشد، زردرو، زردچهره، شرمنده، بیمناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودرو
تصویر خودرو
ویژگی گیاهی که تخم آن را نکاشته باشند و به خودی خود روییده باشد، خودرسته، کنایه از ویژگی کسی که بدون تعلیم و تربیت رشد کرده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودرو
تصویر خودرو
هر نوع وسیلۀ نقلیه ای که با موتور حرکت می کند، به ویژه اتومبیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
آنکه یا آنچه پیش از موقع مقرر فرابرسد، گل یا میوه که زودتر از نوع خود به دست آید
فرهنگ فارسی عمید
(مِ زُ دِ)
برگه سوم و میانی جنین پس از دوران رشد کامل گاسترولا. (از دایره المعارف کیه) (از لاروس پزشکی). برگه سومی که در جنین حیوانات پرسلولی (باستثنای اسفنج ها و کیسه تنان) پس از مرحلۀ گاسترولا در بین اکتودرم و آندودرم بوجود می آید. (از جانورشناسی فاطمی) (از وراثت دکتر خبیری). برای آنکه پیدایش مزدورم را بدانیم نمو یک سلول تخم کم ذخیره یا آلسیت مانند تخم توتیا را مورد مطالعه قرار میدهیم:درمرحلۀ اول تخم بروش غیرمستقیم در سه سطح عمود بر یکدیگر تقسیم شده و هشت سلول مساوی بوجود می آورد که هر یک از این سلولها را بلاستومر نامند. این بلاستومرها باز هم تقسیمات را ادامه میدهند که تعداد زیادی سلولهای کوچک گرد هم بوجود می آید که حجم کلی این سلولها باندازۀ حجم اولیۀ سلول تخم است اجتماع این سلولها منظرۀ میوۀ توت را دارد این مرحله را مرولا گویند. درمرحلۀ دوم به تدریج سلولهای وسطی مرولا بطرف کنارۀجنین متوجه میشوند و در میان آنها حفره ای بوجود می آید و جنین شکل یک کرۀ توخالی را بخود میگیرد که در وسط آن مایعی آلبومین دار جمع میشود این مرحله را بلاستولا گویند و حفرۀ داخلی آن حفرۀ تقسیم یا بلاستوسل نامیده میشود و در این حالت سلولها مژک دار میشوند و جنین توتیا از غلاف خود خارج شده و میتواند در آب شناورگردد. در مرحلۀ سوم در یکی از نقاط بلاستولا که قطب نامیه نامیده میشود فرورفتگی پیدا می شود و این فرورفتگی بدرون حفرۀ تقسیم پیش میرود با این عمل فضای جدیدی درون جنین بوجود می آید که لولۀ گوارش جنین را میسازد و در این موقع جنین شبیه کیسه و جداره ای است که جدارۀ خارجی را اکتودرم و جدارۀ داخلی را آندودرم گویند و در این حالت جنین را جنین دو پوششی یا گاسترولا نامند. اهمیت مرحلۀ گاسترولائی در اینجاست که تمام جانوران پرسلولی این مرحله را طی میکنند فقط شاخه هائی از جانوران پرسلولی پست (مانند کیسه تنان و اسفنج ها) تا خاتمۀ عمر در این مرحله باقی میمانندو در سلولهای آنها تکامل و تنوعی حاصل نمیشود. در مرحلۀ چهارم بین اکتودرم و آندودرم بر اثر تقسیم سلولهای آندودرمی برگۀ سومی در جنین به نام مزودرم بوجود می آید این برگه به صورت پردۀ دو جداره ای است که یک جدار آن به اکتودرم می چسبد و سوماتوپلور را بوجود می آورد و جدار دیگر آن به آندودرم چسبیده اسپلانکنوپلور را بوجود می آورد و در وسط این دو جدار حفره ای تشکیل میشود که آن را حفرۀ عمومی یا سلوم گویند. (از وراثت دکتر خبیری) (از جانورشناسی فاطمی)، قسمتی از ساختمان داخلی پوست ساقه های گیاهان علفی که بین طبقۀ چوب پنبه (از خارج) و آندودرم و استوانۀ مرکزی (از داخل) قرار گرفته است. (از دایره المعارف کیه) (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
مرادف تیزرو. (آنندراج). زودرونده. تندرو. سریعالحرکه. (فرهنگ فارسی معین). سریعالحرکه و شتابان و بادپا. (ناظم الاطباء). سبک رو. تندرو. تیزرو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ستاره اندر مستقیمی زودرو باشد. (التفهیم بیرونی).
دل او وقت عطا دادن بحریست فراخ
که مه زودرو اندر طلب معبر اوست.
فرخی.
زودرو عزم او فراز و نشیب
تیزبین حزم او سپید و سیاه.
ابوالفرج رونی.
زودرو و زودنشین شد غبار
زان به یکی جای ندارد قرار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دی)
درخت سرو. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(وو)
دهی است از دهستان چهار دولی بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 77هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 14هزارگزی خاور شوسه شاهین دژ به میاندوآب. دارای 71 سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و نخود و کرچک. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی اهالی جاجیم بافی. راه آن مالروست. این ده دو محل است بفاصله دوهزار گز بنام داودلو بالا و داودلو پایین. سکنۀ داودلو پایین 40 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُ رَ / رُو)
معبر تنگ و باریک که دزد تواند رفت. سوراخی درخانه که دزداز آن به درون تواند آمد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
همان دیودارست که درخت کاج مانند باشد و شیرۀ آن علاج استرخای اعضا کند. (برهان). سرو هندی. (ناظم الاطباء). دیودار. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وْ دَ رِ)
دهی است از دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان با 286 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود رو
تصویر زود رو
تند رو سریع الحرکه
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که پشت و روی آن از جهت طرح و رنگ اختلاف داشته باشد (مانند پارچه)، کسی که قولش خلاف عملش باشد منافق، گل رعنا (زیرا که یک روی آن سرخ است و روی دیگر زرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
((رَ یا رِ))
آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودرو
تصویر خودرو
((~. رُ))
گیاهی که به خودی خود روییده شود، کسی که تعلیم و تربیتی ندیده
فرهنگ فارسی معین
((مِ زُ دِ))
لایه زاینده میانی جنین که بین روپوست و درون پوست قرار دارد و از آن بافت پیوندی و عضلات و استخوان ها و دستگاه ادراری تناسلی و سیستم گردش خون پدید می آید، میان پوست (واژه فرهنگستان)، لایه میانی در پوشش خارجی خزه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودرو
تصویر خودرو
((~. رُ))
اتومبیل، آنچه که به خودی خود راه بیفتد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودرو
تصویر خودرو
اتومبیل، ماشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
Precocious, Premature
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
précoce, prématuré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خرد و ریز
فرهنگ گویش مازندرانی
به دروغ، دروغین
فرهنگ گویش مازندرانی
به دروغ، دروغین
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای که در کنار دژی در حومه آلاشت واقع است، از توابع دهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
precoce, prematuro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
precoz, prematuro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
precoce, prematuro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
frühreif, verfrüht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
早熟的 , 早产的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
przedwczesny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
передчасний , передчасний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
преждевременный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زودرس
تصویر زودرس
voortijdig, te vroeg
دیکشنری فارسی به هلندی