جدول جو
جدول جو

معنی جودرو

جودرو
فصل درو کردن جو، دروکنندۀ جو، کنایه از تهی دست
تصویری از جودرو
تصویر جودرو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جودرو

خودرو

خودرو
گیاهی که به خودی خود روییده شود، کسی که تعلیم و تربیتی ندیده
خودرو
فرهنگ فارسی معین

خودرو

خودرو
هر نوع وسیلۀ نقلیه ای که با موتور حرکت می کند، به ویژه اتومبیل
خودرو
فرهنگ فارسی عمید

خودرو

خودرو
ویژگی گیاهی که تخم آن را نکاشته باشند و به خودی خود روییده باشد، خودرسته، کنایه از ویژگی کسی که بدون تعلیم و تربیت رشد کرده باشد
خودرو
فرهنگ فارسی عمید

خودرو

خودرو
آنچه آدمی یا ستور آنرا نبرد. آنچه بخویشتن رود. آنچه بی اسب رود مثل اتومبیل و غیره. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

زودرو

زودرو
مرادف تیزرو. (آنندراج). زودرونده. تندرو. سریعالحرکه. (فرهنگ فارسی معین). سریعالحرکه و شتابان و بادپا. (ناظم الاطباء). سبک رو. تندرو. تیزرو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ستاره اندر مستقیمی زودرو باشد. (التفهیم بیرونی).
دل او وقت عطا دادن بحریست فراخ
که مه زودرو اندر طلب معبر اوست.
فرخی.
زودرو عزم او فراز و نشیب
تیزبین حزم او سپید و سیاه.
ابوالفرج رونی.
زودرو و زودنشین شد غبار
زان به یکی جای ندارد قرار.
نظامی
لغت نامه دهخدا