جدول جو
جدول جو

معنی دزغاله - جستجوی لغت در جدول جو

دزغاله
دیوار دور شهر یا قلعه، بارو، حصار، سنگر، جان پناه
تصویری از دزغاله
تصویر دزغاله
فرهنگ فارسی عمید
دزغاله
(دِ لَ)
قلعه و شهرپناه و برج. (آنندراج). برج و حصار و دیوار دور شهر و جان پناه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دژغاله
تصویر دژغاله
دزغاله، دیوار دور شهر یا قلعه، بارو، حصار، سنگر، جان پناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگاله
تصویر درگاله
آبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد، دنگاله، دنگداله، گلفهشنگ، گلفخشنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنگاله
تصویر دنگاله
آبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد، درگاله، دنگداله، گلفهشنگ، گلفخشنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیغاله
تصویر پیغاله
قدح شراب خوری، پیاله، ساغر، برای مثال گر به پیغاله از کدو فکنی / هست پنداری آتش اندر آب (عنصری - ۳۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
هر چیز کاملاًسوخته، جزغ، جزدر، جزدره، جزدو، جزر، جز، چزده، چزدره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستغاله
تصویر دستغاله
داسگاله، داس کوچک، علف بر، دستگاله، منگال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درغاله
تصویر درغاله
راهی که از میان دو کوه بگذرد، گشادگی میان دو کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
بچۀ بز، بز کوچک، بزک، چپش، بزیچه، بزبچّه
بز کوهی
فرهنگ فارسی عمید
(بُ لَ / لِ)
بچۀ بز. به تازیش جدی خوانند. (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). بز خردسال. بز کوچک. بزبچه. بزک. (فرهنگ فارسی معین). جلم. ربح. رباح. هلع. عناق. جدی. (منتهی الارب). بزیچه. کره بز. (یادداشت بخط دهخدا) : بزغاله گان دیدند که هرچند شیر از پستان مادر میخوردند لاغرتر می شدند. (قصص العلماء ص 171).
ماده گاو خجندی رواق
بضعیفی شده ست بزغاله.
سوزنی.
امیر اسماعیلی گیلکی که پادشاه طبس بود روزی از دروازۀ شهر بیرون آمد یکی را دید که بزغاله ای داشت و بشهر می برد. امیر گفت این بزغاله را از کجا خریده ای ؟ گفت ای امیر خانه داشتم به این بزغاله ای بفروختم. گفت سرائی به بزغاله ای دادی ؟ گفت ای امیر سال دیگر از دولت تو بمرغی بازخرم. (از عقدالعلی).
گر شب گذار داد به بزغاله روز را
تا هرچه داشت قاعده عذرا برافکند.
خاقانی.
ببزغاله گفتند بگریز گفتا
که قصاب در پی کجا میگریزم.
خاقانی.
دیده مهی بر خوان دی بزغالۀ پرزهروی
زآنجا برون آورده پی خون وی آنجا ریخته.
خاقانی.
چون ز کمان تیر شکر زخمه ریخت
زهر ز بزغالۀ خوانش گریخت.
نظامی.
من چرا بگذاشتم که بزغاله ای مرا بز گیرد. (مرزبان نامه).
در گرگ نگه مکن که بزغاله برد
یک روز نگه کن که پلنگش ببرد.
سعدی.
- امثال:
برادری بجا، بزغاله یکی هفتصد دینار.
- بزغالۀ زرین،کنایه از گوسالۀ سامری:
چند بر بزغالۀ زرین شوی صورت پرست
چند بر بزغالۀ پرزهر باشی میهمان ؟
خاقانی.
- بزغالۀ ماده، عناق. (منتهی الارب).
- بزغالۀ نر، عطعط. جدی. (منتهی الارب).
- بزغالۀ نوزاد، نحل. (یادداشت بخط دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ / لِ)
مرکّب از: درغ، بند و سد و در + ’اله’ علامت نسبت، دربند. راه میان کوه. شعب. فرجه. (یادداشت مرحوم دهخدا)، راه در کوه. شعب. (دهار)، راهی را گویند که از میان کوه بگذرد و آنرا به عربی شعب خوانند و فرجۀ میان دو کوه را نیز گفته اند. (برهان)، راهی که در کوه بود چون دره. (شرفنامۀ منیری)، شعب. (زمخشری)، رجوع به توضیح مؤلف درباره لغت درغال در پاورقی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دمغازه
تصویر دمغازه
بیخ دم، استخوان میان دم جانوران دنبالچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
بطور دزدی دزدکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در غاله
تصویر در غاله
فاصله بین دو کوه
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که در زمستان در بالای ناودان یا محلی دیگر یخ بسته آویزان گردد دنگداله گلفهشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاغاله
تصویر چاغاله
بادام و زرد آلو و هلوی سبز نارسیده، چاغاله بادام، بادام نارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیغاله
تصویر پیغاله
قدح شرابخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داسغاله
تصویر داسغاله
داس کوچک، عصای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوباله
تصویر دوباله
دارای دو بال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
دنبه برشته شده، هر چیز بسیار برشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درغاله
تصویر درغاله
گشادگی میان دو کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
بچه بز
فرهنگ لغت هوشیار
دم، هر چیز مانند دم که در عقب چیزی باشد دم مانند، پی پس پیرو عقب عقبه، بقیه چیزی پس مانده، ضمیمه توضیح: به معنی اخیر لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
((بُ لِ))
بچه بز، بز خردسال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
((جِ ل))
دنبه برشته شده، هرچیز برشته شده، جزدر، جزدره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنباله
تصویر دنباله
ادامه
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن کشتن بزغاله غم و اندوه باشد دیدن بزغاله در خواب، نشانه آن است که در کسب لذتهای دنیوی افراط می کنید و احتمالاً انسانی خوش قلب را اندوهگین خواهید ساخت. یوسف نبی (ع)
فرهنگ جامع تعبیر خواب
جدا کردن پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب دوشاخه ی دسته بلند که از آن در ساختن نپار استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
داس بزرگ مخصوص تراشیدن علف
فرهنگ گویش مازندرانی
سوختن چیزی به طور کامل، دنبه ای که آب شود و قسمت های گوشت
فرهنگ گویش مازندرانی
تاولی که در اثر سوختگی ایجاد شود، تاول آبدار، مایعی که
فرهنگ گویش مازندرانی
بزغاله
فرهنگ گویش مازندرانی
دو شاخه
فرهنگ گویش مازندرانی