جدول جو
جدول جو

معنی دزد - جستجوی لغت در جدول جو

دزد
کسی که مال دیگران را بی خبر و پنهانی ببرد، آنکه چیزی از دیگران بدزدد
تصویری از دزد
تصویر دزد
فرهنگ فارسی عمید
دزد
(دُ)
ترجمه سارق است. (آنندراج). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق. (ناظم الاطباء). ربایندۀ مال دیگران.که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت برد. آنکه پیوسته سرقت کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابن الطریق. ابن اللیل. (مرصع). أصوس. أطلس. أقطع. اءمرط. خمع. دانق. دائص. دعبل دعبله. (منتهی الارب). سالوک. (ناظم الاطباء). شابرالمیزان. (منتهی الارب). شص ّ. (دهار). صافر. صعلوک. صلت. طمسل. طمل. عادی. عمروط. فتّان. قراضب. قرضاب. قرضابه. قرضوب. قطرب. قطروب. لص (ل / ل / ل ص ص) . لصت. هطل. هیردان. (منتهی الارب) :
به مژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
ابوسلیک گرگانی.
باز کرد از خواب زن را نرم و خوش
گفت دزدانند وآمد پای پش.
رودکی.
ایستاده دید آنجا دزد و غول
روی زشت و چشمها همچون دغول.
رودکی.
چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
همه چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال.
معروفی.
لابه شهری است به حدود نوبه نزدیکتر (از سودان) و مردمانی دزدند و درویش و همه برهنه. (حدود العالم).
سه حاکمکند اینجا یکباره همه دزد
میخواره و زن باره وملعون و خسیسند.
منجیک.
همه با حیزان حیز و همه با گیجان گیج
همه با دزدان دزد و همه با شنگان شنگ.
قریع الدهر.
رای سوی گریختن دارد
دزد کز دورتر نشست به چک.
حکاک.
بدان تا نباشد ز دزدان گزند
بمانید شادان دل و سودمند.
فردوسی.
به شب پاسبان را نخواهم بمزد
به راهی که باشم نترسم ز دزد.
فردوسی.
یکی مرد خونریز و بدکار ودزد
بخواهی ز من چشم داری بمزد.
فردوسی.
نریمان و گورنگ آن پهلوان
نکشته ست این دزد تیره روان.
فردوسی.
از بنا گوش تو سیم آمد و زر از رخ من
ای پسر زین سپس از دزد بود ما را بیم.
فرخی.
من چه سازم چه کنم زر مرا برده شمار
دزد رحمت نکند، دزد که دیده ست رحیم.
فرخی.
گفت کین مردمان بی باکند
همه همواره دزد و چالاکند.
عنصری.
باد همچون دزد گردد هرطرف دیباربای
بوستان آراسته چون کلبۀ تاجر شود.
منوچهری.
چو چیز خویش در دزدان سپاری
از ایشان بیش یابی استواری.
(ویس و رامین).
اگر چه دزد را دزدی بود کار
دروغش نیز هم گویند بسیار.
(ویس و رامین).
ز دزدان هر آن کس که پذرفت چیز
به دزدی ورا زود گیرند نیز.
اسدی.
چو خواهی که چیزی ندزدت کس
جهان را همه دزد پندار و بس.
اسدی.
دزد اگر عقل را به دزدی برد
لاجرم چون عقاب بر دار است.
ناصرخسرو.
گویند دزدی شبی به خانه توانگری بایاران خود به دزدی رفت. (کلیله و دمنه).
مال من دزد ببرد و دل من عشق ربود
وقت را زین دو یکی ماحضرم بایستی.
خاقانی.
دزدبیان من است هرکه در این عهد
برسمت شاعریش نام برآمد.
خاقانی.
خود دزدان با تو چون ستیزند
دزدان ز برهنگان گریزند.
خاقانی (از امثال و حکم).
یاﷲ العجب، عمال مال دزدو دزدان دژشکاف و خاینان خون ریز... از شفقت و مرحمت حضرت عظمی... به رحمت امیدوارند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 334).
دزدان، چو به کوی دزد جویند
در کوی دوند و دزد گویند.
نظامی.
دلم دزد و نظر آن دزد را دزد
عجب آن دزد و دزدافشار چون است.
مولوی (از آنندراج).
چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریۀ کاروان.
سعدی.
رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی
ای دزد آشکارا می بینم از نهانت.
سعدی.
به لشکرگهش برد و در خیمه دست
چو دزدان خونی به گردن ببست.
سعدی.
بدزدید بقال ازو نیم دانگ
برآورد دزد سیه کار بانگ.
سعدی.
دزدی به خانه پارسایی رفت. (گلستان سعدی).
می کند کار خرد نفس چو گردید مطیع
دزد چون شحنه شود امن کند عالم را.
صائب.
عشقت آمد پی دل بردن و درسینه نیافت
دزد از خانه مفلس خجل آید بیرون.
؟ (از امثال و حکم).
بنوالغبراء، دزدان که راههای مجهول نیک می دانند. (دهار). تلصّص، دزد شدن. تهطلس، حیله و فریب کردن دزد در طلب. خرب، دزد گردیدن. ذؤبان العرب، دزدان عرب و درویشان آنها. شص ّ، دزد شوخ وچالاک. عباقیه، دزد سخت دزدنده و مکار. قفس، دزدان ترس و بیم دهندگان. لطاءه، دزدان که نزدیک باشند از تو. لغوس، دزد بسیار فریبنده. مشمش، دزد خارب.وزّاب، دزد ماهر در دزدی. هطلس، دزد راه زن. أبناء الدهالیز، أبناء السکک، زقل، زواقیل، سراق، صعالیک، قرافصه، لصوز، لصوص، دزدان. (از منتهی الارب).
- امثال:
تخم مرغ دزد شتردزد میشود.
دزد آب گران می خورد. و رجوع به دزد مال گران می خورد در همین امثال شود.
دزد آمد و هیچ چیز نبرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
دزد از داروغه میترسد. (فرهنگ عوام).
دزد از دزدی فلانی می شود.
دزد اگر خرقۀ زاهد ببرد مغبون است. (امثال و حکم).
دزد بازار آشفته میخواهد، نظیر: من فرض اللص ضجهالسوق. (امثال و حکم).
دزد باش و مرد باش، مروت و جوانمردی در دزدی نیز ستوده است. (امثال و حکم).
دزد به دزد که میرسد چماق خود را می دزدد، همکاران را نگاه داشتن حرمت یکدیگر لازمۀ ادب باشد. (امثال و حکم).
دزد به دزد میزند خدا خنده اش می گیرد. (امثال و حکم).
دزد به دزد میزند، طریده (حرامی) به هردو.
دزد به دزد میزند وای به دزد آخری. (امثال و حکم).
دزد حاضر و بز حاضر. (امثال و حکم).
دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را. (از مجموعۀ مختصر امثال چ هند).
دزد دزد را می شناسد و نولی ولی را. (امثال و حکم). دزد دزد را می شناسد، همکار همکار را. (فرهنگ عوام).
دزد دیدم معاینه آدم، مثلی است کرمانی، که از گفتار ابلهی مشهور شده است. (امثال و حکم).
دزد راهی رود و صاحب کالاراهی. (از مجموعۀ مختصر امثال چ هند).
دزد که به دزد میرسد، تیر از چلۀ کمان برمیدارد. (فرهنگ عوام).
دزد مال گران می خورد، غالباً آنکه مال او را دزدیده اند مال مسروق خود را بیش از آنکه هست می گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). غالباً صاحب مال مسروق در تعیین مقدار آن اغراق گوید. (امثال و حکم). و رجوع به ’دزد آب گران می خورد’ در همین امثال شود.
دزد مشتاق تر از صاحب کالا باشد.
دزدنادان (یا ناشی یا نابلد) به کاهدان می زند. (فرهنگ عوام).
دزدنگرفته پادشاه است. (جامع التمثیل).
دزد همیشه گرسنه است. (فرهنگ عوام).
دزد یک راه میرود و صاحب کالا هزار راه، نظیر: مال یک جا میرود ایمان هزار جا. (امثال و حکم).
دزدی که آخر شب میزند سر شب بزند. (فرهنگ عوام).
دزدی که جاسوس دارد به کاهدان نمی گریزد. (امثال و حکم).
دزدی که نسیم را بدزدد دزد است
در کعبه گلیم را بدزدد دزد است.
؟ (از امثال و حکم).
شریک دزد و رفیق قافله.
هرچه از دزد ماند، رمال برد. (جامع التمثیل).
- دزد افتادن، ریختن دزد در جایی بقصد غارت و تاراج. (آنندراج) :
غم زمانه ز ما بیدلان ندارد رنگ
بسان دزد که در خانه گداافتد.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
- دزد بازار. رجوع به این تر کیب در ردیف خود شود.
- دزد بردن، دزدیده شدن چیزی. بردن دزد چیزی را. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دزدبرده، متاع مسروق. (آنندراج) :
اگر دزدبرده برآرد نفیر
برد دست او شحنۀ دزدگیر.
نظامی (از آنندراج).
- دزدبگیر. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- دزدبگیری. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- دزد بمزد، دزد که در برابر دزدی و عمل سرقت مزد گیرد:
مزد خواهی که دل ز من بردی
ای شگفتی که دید دزد بمزد!
ابوسلیک گرگانی.
- دزد ترازو، آنکه سنگ کم داشته باشد و بدان سبب گویااز جنس چیزی می دزدد. (آنندراج) :
بدعمل را دائم از نقصان مردم راحت است
سنگ کم دزد ترازو را نگین دولت است.
اثر (از آنندراج).
- دزدجو، دزدجوینده. تعقیب کننده دزد:
دزدان، چو به کوی دزد جویند
در کوی دوند و دزد گویند.
نظامی.
- دزد حنا، سفیدی که در دست و پا بعد از بستن حنا ماند. (غیاث). سفیدی که در دستها ماند بعد از بستن حنا و آن بسبب نقوش و خطوط دست بود، و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و قیل سفیدیی که وقت بستن حنا سهواً بماندو آن اکثر در فاصله های انگشتان بود. (آنندراج) :
نظر بر رخ اوست از خط مرا
به شب روز دزدم چو دزد حنا.
وحید (از آنندراج).
کسی که بخت سیاهش مقدر از غیب است
به رنگ دزد حنا روسفیدیش عیب است.
فطرت (از آنندراج).
بی جا نمی شود دل در خون نشسته ام
دزد حنا ز دست به شستن نمی رود.
رفیع (از آنندراج).
می دهد از بیم عدلت رهزنان خود را بدست
کرده چون نقش نگین دزد حنا نام آشکار.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).
هرکجا راهزنی برخیزد
با تو چون دزد حنا همدست است.
سلیم (از آنندراج).
تواند مردمک چون اشک خونین ریخت در پایش
که آن دزد حنا بر خلق راه گفتگو بسته.
تأثیر (از آنندراج).
از بیم پاس شحنۀ عدل تو از جهان
دزدحنا گریخته از دست گلرخان.
ابوتراب فتوت (از آنندراج).
- دزد خانگی، سارق از مردم خود خانه. دزدی که هم در خانه باشد. دزد خانه. (آنندراج). کسی که از اهل خانه و از افراد خانواده باشد و به دزدی در همان خانه مبادرت کند. (فرهنگ عوام) :
سد راه مرگ نتواند شدن تن پروری
بهر دزد خانگی دیوار می باشد عبث.
ایما (از آنندراج).
- دزد خانه، دزدی که هم خانه باشد. دزد خانگی. (آنندراج) :
در سینه هر چه بود سپردم به دست عشق
آری همین علاج بود دزد خانه را.
سلیم (از آنندراج).
- دزدخنده. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- دزد سر گردنه، راهدار. راهزن. که در معابر کوهستانی راهزنی و دزدی کند. که در گردنه ها به مسافران دستبرد زند.
- دزد شب، آنکه در شب به دزدی پردازد، و دربیت ذیل از مولوی کنایه است از خیالات فاسد یا ابلیس و عوامل او:
خواب مرده لقمه مرده یار شد
خواجه خفت ودزد شب بر کار شد.
مولوی.
- دزد شمع، ریشه که از گل شمع گرفتن بماند و آن هر طرف شمع که می افتدمی گدازد. (آنندراج).
- دزدمزد، گویا منظور مزد دزدی است:
ز دزدان مرا بس شده دزدمزد
که نارند بر من همی بانگ دزد.
نظامی.
- دزد و حیز، در تداول عامه بر مردم نادرست و ناپاک و هرزه اطلاق میشود.
- دزد و سزّ، دزد و دزد قهار (در تداول عوام ’سز’ در مقام شدت دزدی و سارقی و کجی بکار رود).
- دله دزد، که چیزهای کم بها دزدد.
، به صورت مزید مؤخر به معنی دزدنده آید، از ’دزد’، مادۀ مضارع دزدیدن، صفت فاعلی مرکب ساخته می شود: آفتابه دزد، دزد اشیاء کم بهاء. روغن دزد، دزدندۀ روغن که دزد روغن باشد:
خواجه چون بندگان روغن دزد
در رهش حجره ای گرفته به مزد.
نظامی.
و نیز سخن دزد. شعردزد. کفن دزد. کمردزد. مضمون دزد. (از یادداشت مرحوم دهخدا). مال دزد، آنکه مال دیگران دزدد: یاﷲ العجب، عمال مال دزد... از شفقت و مرحمت حضرت عظمی... به رحمت امیدوارند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 334). ، به معنی دزدی آید. (از آنندراج).
- دزد کردن، دزدی کردن:
جادوی چشم و هندوی خالت
می کند آشکار و پنهان دزد.
قاسم ارسلان (از آنندراج).
، خونی و قاتل. ، خائن و خیانتکار. (ناظم الاطباء). ، یک سوی قاب بازی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دزد
سارق، کسی که میدزدد
تصویری از دزد
تصویر دزد
فرهنگ لغت هوشیار
دزد
((دُ))
کسی که مال یا پول دیگری را مخفیانه ببرد
تصویری از دزد
تصویر دزد
فرهنگ فارسی معین
دزد
سارق
تصویری از دزد
تصویر دزد
فرهنگ واژه فارسی سره
دزد
جیب بر، حرامی، راهزن، سارق، شبرو، طرار، عیار، غارتگر، قاطع الطریق، قطاع الطریق، دست کج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دزد
اگر بیند که چپ شده است و کارها به سمت چپ می کرد، دلیل که کارهای پوشیده کند و حاجتش روا شود، خاصه که کارزار به دست چپ کند. اگر بیند که دست ها را به سوزن نیل کرده است، دلیل که همتش بر تعلیم علم و دانش است و بلندی حال. اگر بیند که دستش بریده گردید و ندانست که دست راست است یا چپ، دلیل است او را مصیبتی رسد، از مرگ برادر یا فرزند یا انباز اگر بیند که دست او بزرگتر یا قوی تر از آن شد که است، دلیل است بر قوت احوال آن کسان که یاد کرده شد. اگر بیند که چون دستش بریده شد قرآن می خواند، دلیل است که دست از عصیان بازدارد و حرام نکند و راه خیر کند و بعضی از معبران گویند: دست بریدن در خواب، دلیل بر عمر دراز و عیش خوش کند. اگر بیند که دست راست او ببریدند از بهر گناه، دلیل که دروغگو و بی امانت است.
مؤلف کتاب جامع بانک تعبیر خواب گوید: همیشه وقتی دزد وارد خانه کسی می شود به دنبال اشیاء گرانقیمت مانند طلا واز این قبیل می گردد. در خواب طلا معنی غم واندوه دارد پس کسی که این ها را بدزدد به یقین دوست ما خواهد بود. چون دوست است که از ما غم و ناراحتی را دور می کند.
اگر خواب ببینید دزدها در جستجوی شما هستند، دلالت بر آن دارد که دشمنان خطرناکی با شما رقابت می کنند، در حشر و نشر خود با دیگران نهایت احتیاط را به خرج بدهید. ، تعبیر خواب دزدی کردن از خانه، اگر خواب ببینید دزدی مشغول سرقت چیزی است، نشانه عقده ها و کمبودهای روانی و بداقبالی شماست. ، اگر خواب ببینید متهم به دزدی چیزی شده اید، نشانه آن است که تعبیری خطا از رفتار شما می کنند و این امر باعث آزار شما می شود. اما بعد به این نکته پی خواهید برد، که این سوء تعبیر به نفع شما تمام خواهد شد. ، اگر خواب ببینید کسی را متهم به دزدی کرده اند، علامت آن است که در اثر استدلالی شتابزده باکسی درگیر خواهید شد. ، اگر خواب ببینید دزد هستید و مأموران در تعقیب شما هستند، نشانه آن است که درگیر روابط اجتماعی نامطلوبی خواهید شد. ، اگر خواب ببینید دزدی را تعقیب می کنید یا او را دستگیر می سازید، نشانه آن است که بر دشمنان خود چیره می شوید.
تعبیر خواب دزدیده شدن ماشین، بطور کلی اکثر معبران صاحب نظر تعبیر خواب دزد زدن به خانه را خوب دانسته اند و میتوان گفت دیدن این خواب بیشتر حاکی از مال و فراوانی نعمت است جوانی به نزد معبری بزرگ رسید و خواب خود را اینگونه بازگو کردن سپیده دم خواب دیدم که دزدی به خانه ی ما حمله کرده است و مشغول غارت اموال و وسایل خانه است در این حین با چماقی که در گوشه ی حیاط بود و البته با ترس فراوان چند ضربه ی شدید به سر و بدن دزد وارد کردم و شروع به خون ریزی کرد در همین حین بود که از خواب بیدار شدم به یاد دارم که با این کارم تمامی همسایه ها نیز به دور خانه ی ما جمع شده بودند؟ای شیخ خواب من چه تعبیری میتواند داشته باشد ایشان پاسخ دادند مژده بده که بزودی تو صاحب کار مال و مکنت خواهی شو و خواب این جوان را دلیل بر رزق و روزی دانستند در خواب های ما آنچه دزد می دزدد مهم نیست و هیچ تعبیر ی ندارد بلکه برداشت ما از تعبیر خواب دیدن دزد اهمیت دارد و تعابیر مختلفی به وجود می آورد. در علم تعبیر ترس نیز شادی است. یک صاحب خانه وقتی در خانه خویش با دزد رو به رو شود می ترسد. این ترس فطری است و در خواب شادی تعبیر می شود و عینا حالتی است که ما از مشاهده یک دوست فراموش شده، یک مسافر از راه رسیده یا دیدار یک مهمان عزیز احساس می کنیم. اگر در خواب دیدید دزدی به خانه شما آمده مهمانی برای شما می رسد یا مسافری می آید. اگر مسافری در راه دور ندارید منتظر مهمان نا خوانده باشید. اگر به شما خبر دادند که دزد آمده از دوستی به شما خبر می رسد و یا نامه ای دریافت می کنید به هر حال در خواب دزد بد نیست بر خلاف بیداری که از دزد متنفریم. ، تعبیر خواب دزد گرفتن: جمع صمیمی خانواده یا دوستان دوباره گرم خواهد شد. ، فرقی نمی کند دزد ماشین، دزد خانه و کفش، یا طلا و فرش و مغازه، لباس، وسایل منزل و ……، تعبیر خواب دیدن دزد نشان از دوست، مهمان مسافر، یا شاید هم خوانواده تان چشم انتظار شما باشند. ، تعبیر خواب دیدن دزد قاتل: خانواده ی شما نگران و چشم انتظار شما هستند. با اقوام نزدیک، پدر، مادر، برادر، خواهر و…. . مهربان باشید. ، تعبیر خواب دزد در حال فرار: خانواده یا یکی از دوستانتان کمی از شما دلخور شده است. ، اگر در خواب کسی به شما تهمت دزدی زد تعبیرش این هست که در بیداری در کارهایتان سست اراده هستید. سعی کنید اراده تان را بالا تر ببرید. ، تعبیر خواب حمله کردن دزد و کتک خوردن از دزد: کادو یا سوغات یا خبر خوشی از خانواده یا دوستان به شما خواهد رسید. ، تعبیر خواب دیدن دزد مسلح: برای شما اتفاق عجیب و خوشایندی به زودی خواهد افتاد. دست از تلاش بر ندارید. ، تعبیر خواب دزد در خیابان: دوستی قدیمی را خواهید دید. ، اگر دیدید که دزد شده اید (خودم دزدی کنم): یا در دنیا حرص زیادی مال و منال و … می زنید یا در کارهایتان مسیری را اشتباه می پیمایید یا خدایی ناکرده ممکن است خواسته یا ناخواسته حرام وارد مال شما شده باشد. ، محمدبن سیرین گوید: اگر بیند که قاضی یا سلطان دست او ببریدند، دلیل که برادر یا خواهر او بمیرد. اگر هر دو دست خویش بریده بیند، دلیل که از کسب و کار و مراد خویش باز ماند. اگر بیند که به یک دست دست دیگر را باز می کرد، دلیل است بر کسب خود ظلم و بیداد کند. اگر بیند که دست خویش را به کار می برد، دلیل که او را دل به هوای کسی مشغول شود. اگر بیند که کفهای دست بر هم می زند، دلیل که با کسی پیوندد یا کسی را به نکاح آورد. اگر بیند که در شهر وی، یکی را بیاوردند و دست او را ببریدند، و دیگری را به دار زدند، دلیل که امیر آن شهر معزول شود و دیگری به جای ان نشنید. اگر بیند که دست او شل شده، دلیل که برادر یا انباز او را باز دارند و در شغلهای او خلل افتد. اگر بیند که همچون چهارپایان به چهار دست و پای همی رفت، دلیل که حاجتی محال جوید و به دشواری برآید. اگر بیند که هر دو دست او می لرزید، دلیل است که از کسب فروماند. اگر بیند که دست او مادرزاد خشک است، دلیل کند که از صدقه دادن و کار خیر بازماند.
اگر بیند که دست خویش را چون چنبر درگردن کرده است، دلیل که کردار نیک و نماز و طاعت کند و حج و غزا کند و خیرات بجا آورد. اگر بیند که دست او را از جائی کوتاه کردند، دلیل است مقصودی که دارد بر می آید از کسی که از او یاری خواهد. اگر بیند که دست او کوتاه و پا دراز شد و از ترکیب و حال خویش بگشت، دلیل بر فساد پیشه و منفعت وی کند. اگر بیند که پادشاهی دست راست او ببرید، دلیل است سوگندش دهند و سوگند دروغ کند. اگر بیند که دستش از تن او تحویل کرد به بدن پیغمبری، یا کسی از اهل زهد و صلاح، دلیل است حق تعالی او را هدایت دهد، یا کسی بر دست او توبه کند و به خدای تعالی باز آید، همچنان که بر دست پیغمبران و زاهدان توبه کنند. اگر بیند که دستش تحویل کرد به تن پادشاهی، اگر آن پادشاه مصلح و دیندار است، دلیل بر خیر و صلاح دین کند. اگر آن پادشاه مفسد و بی دین است، دلیل بر شر و فساد دین کند. اگر بیند که یک دست و ی دراز شد، دلیل است بر قوت حال و بدانچه طلب همی کند و به امیدی که دارد برسد. اگر بیند که به هر دو دست می رفت، دلیل است در کار خویش اعتماد نماید و معبران گویند: از خویشان منفعت یابد. اگر بیند که دست با او سخن گفت، دلیل که معیشت او نیکو است. اگر بیند بر هر دو دست خویش مروارید بسته داشت، دلیل است جمله قرآن ظاهر بخواند.
اگر بیند دستش چون دست سلطان شده است، بزرگی و پادشاه یابد. اگر بیند دست راست او دراز شده است، دلیل که دولتش زایل شود. اگر بیند که دست ها را با اشنان می شست، دلیل است که ازخیر او ناامید شود، آن که امید دارد. اگر بیند جانوری که به تاویل نیک باشد از سوی دست چپ او آمد و به سوی راست بیرون شد، یا بیند از سوی دست راست آمد و به چپ بیرون شد، دلیل که غم و اندوه از او زائل شود و عاقبت کار وی محمود است. اگر آن جانور به تاویل بد است، تاویل خواب به خلاف این است. اگر بیند دست راست او خشک شد، دلیل بر فساد صحت او کند. اگر بیند که دست کسی را به دست گرفته یا دست در گردن کسی در آورد و ندانست آن کس زنده است یا مرده، دلیل است عمر او دراز است. اگر بیند که از دست مشرکی، دست اورنجن سیمین کرد، دلیل است مشرکی بر دست او مسلمان شود. ، تعبیر خواب دزد زدن به مغازه، آنلی بیتون: اگر خواب ببینید دزد خانه یا محل کار شما را زده است، نشانه آن است که به شهرت اجتماعی شما حمله می شود و شما با شجاعت از حیثیت خود در مقابل دیگران دفاع خواهید کرد.
دزد در خواب یا دوست است یا مهمان است و یا مسافر و از این سه خارج نیست. در خواب های ما آنچه دزد می دزدد مهم نیست و هیچ تعبیری ندارد بلکه برداشت ما از دیدن دزد اهمیت دارد و تعابیر مختلفی به وجود می آورد. در علم تعبیر ترس نیز شادی است. یک صاحب خانه وقتی در خانه خویش با دزد رو به رو شود می ترسد. این ترس فطری است و در خواب شادی تعبیر می شود و عینا حالتی است که ما از مشاهده یک دوست فراموش شده، یک مسافر از راه رسیده یا دیدار یک مهمان عزیز احساس می کنیم. اگر در خواب دیدید دزدی به خانه شما آمده مهمانی برای شما می رسد یا مسافری می آید. اگر مسافری در راه دور ندارید منتظر مهمان نا خوانده باشید. اگر به شما خبر دادند که دزد آمده از دوستی به شما خبر می رسد و یا نامه ای دریافت می کنید به هر حال در خواب دزد بد نیست بر خلاف بیداری که از دزد متنفریم. ، تعبیر خواب دزدی کردن، اگر در خواب ببینیم که دزد پول های ما را غارت و چپاول کرد، از غم و غصه رهایی می یابیم. اگر ببینیم که پول های دیگری را می دزدند، آن شخص از اندوه رهایی می یابد. اگر چپاول به جز پول، ربودن وسایل آسایش یا کار کسی باشد، رسیدن ناراحتی به آن شخص تعبیر می شود.
اگر ببیند مال و نعمت کسی را به تاراج برد، دلیل که آن کس را غم و اندوه و زیان رسد، به قدر آن که از وی برده بود.
اگر ببیند لشگر اسلام دیار کفر را غارت کردند، دلیل که کافران را مصیبت رسد. اگر بیند لشگر کفر دیار اسلام را غارت کردند، دلیل که اندوهی به اسلام رسد.
دیدن غارت به خواب بر چهار وجه است:، جنگ کردن، ، زیان مال، ، غم و اندوه، ، نرخهای ارزان.
تعبیر خواب دیدن دزد فتنه بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
دزد
دزد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داد
تصویر داد
مقابل بیداد، عدل، انصاف، برای مثال در داد بر دادخواهان مبند / ز سوگند مگذر نگه دار پند (فردوسی۲ - ۷۹۹) ، جفاپیشگان را بده سر به باد / ستم بر ستم پیشه عدل است و داد (سعدی۱ - ۹۸) بانگ بلند، فریاد، فغان، برای مثال برفت آن گلبن خرم به بادی / دریغی ماند و فریادی و دادی
به حق، قانون، دادخواهی، عادل، برای مثال چنین گفت کای داور داد و پاک / توی آفرینندۀ هور و خاک (فردوسی - ۷/۲۳) ، جهان آفرین داور داد و راست / همی روزگاری دگرگونه خواست (فردوسی - ۸/۳۳۹)

دادن، در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور، عطا و بخشش، عطیه، تقدیر، قسمت، برای مثال ز خورشید تابنده تا تیره خاک / گذر نیست از داد یزدان پاک (فردوسی - ۲/۳۴۵)
داد خواستن: کنایه از شکایت به دادگاه بردن و طلب عدل و داد کردن، دادخواهی کردن
داد چیزی را دادن: کنایه از حق چیزی را چنان که باید ادا کردن، برای مثال چنان گشت بهرام خسرونژاد / که اندر هنر داد مردی بداد (فردوسی - ۶/۳۷۰) ، هرکه داد خرد نداند داد / آدمی صورت است و دیونهاد (نظامی۴ - ۵۵۴) ، زاین سان که می دهد دل من داد هر غمی / انصاف، ملک عالم عشقش مسلم است (سعدی۲ - ۳۴۶)
داد دادن: به داد کسی رسیدن و حکم به عدل و داد کردن، کنایه از چنان که سزاوار است رفتار کردن، کنایه از چنان که شاید و باید کاری انجام دادن
داد زدن: داد کشیدن، فریاد کردن، آواز بلند برآوردن
داد کردن: داد کشیدن، داد زدن، فریاد کردن، بانگ بلند برآوردن، از روی داد حکم کردن، اجرای عدالت کردن، برای مثال دل از بند بیهوده آزاد کن / ستمگر نه ای داد کن داد کن (نظامی۵ - ۸۵۴) شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد / قدر یک ساعت عمری که دراو داد کند (حافظ - ۳۸۶ حاشیه)
داد و بیداد: جار و جنجال، هیاهو
داد و فریاد: جار و جنجال، هیاهو، داد و بیداد
داد و قال: جار و جنجال، هیاهو، داد و بیداد
داد و دهش: عطا و بخشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درد
تصویر درد
رنج، ناخوشی، کنایه از بیماری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دید
تصویر دید
دیدن، کنایه از نگاه، نظر، کنایه از قوۀ بینایی
دید زدن: برآورد کردن حاصل زراعت یا چیز دیگر، تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین
دید و بازدید: دید و وادید به خانۀ همدیگر رفتن و یکدیگر را ملاقات کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دزک
تصویر دزک
دستارچه، دستمال، درک، برای مثال ای طرفۀ خوبان من ای شهرۀ ری / لب را به سر دزک بکن پاک ز می (رودکی - لغت نامه - دزک)
فرهنگ فارسی عمید
(دُ دَ)
مصغر دزد. دزد کوچک. دزد خرد.
- آب دزدک. رجوع به همین عنوان در ردیف خود شود.
- آفتاب دزدک. رجوع به همین عنوان در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
ده کوچکی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس. واقع در 10هزارگزی شمال غرب حاجی آباد و 8هزارگزی باختر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. واقع در 16هزارگزی خاور نوشهر و کنار راه شوسۀ نوشهر به المده، با 220 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی دزدک است. و آثار قلعه خرابۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به دزدین شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
سرقت. عمل دزد. کار دزد. (یادداشت مرحوم دهخدا). سرقت و راه زنی و بردن مال کسی را در پنهانی و بطور مکر و فریب که صاحب مال خبردار نشود، و یا گرفتن مال کسی را در بیابان و صحرا بزور. (ناظم الاطباء). اًسلال. دمق. (منتهی الارب). سرق. سرقه. سلّه. (دهار). عمله. (منتهی الارب). لصوصه. لصوصیه. (دهار) :
اگر چه دزد را دزدی بود کار
دروغش نیز هم گویند بسیار.
(ویس و رامین).
گفت این مال از دزدی جمع شده است. (کلیله و دمنه).
چه سود از دزدی آنگه توبه کردن
که نتوانی کمند انداخت برکاخ.
سعدی.
کسی گفت و پنداشتم طیبت است
که دزدی بسامان تر از غیبت است.
سعدی.
مهاوش، آنچه به دزدی و غصب برند. اًدعاث، دزدی نمودن. (از منتهی الارب).
- امثال:
دزدی، آن هم شلغم ! (امثال و حکم).
مگر مال دزدی است، بدین ثمن بخس هرگز نفروشم. (امثال و حکم).
- دزدی آسیا، در کتاب معارف بهأولد (ج 2 ص 88) این ترکیب بکار رفته و از سیاق عبارت چنین استنباط می شود که نوعی از بازی و شبیه درآوردن بود: اگر این آلات می ستدی تا بازی بیرون آری در سور جهان از این نمد کالبد و چوب استخوانها را از این پوستین وجود چه دزدی آسیا برون آوردی.
- دزدی بوسه، دزدیدن بوسه. و این را در حالت خواب می توان کرد. (از آنندراج) :
دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبت است
که اگر بازستانند دوچندان گردد.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دزدی
تصویر دزدی
عمل دزدیدن سرقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزک
تصویر دزک
دستارچه دستمال روپاک. دز کوچک قلعه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد
تصویر داد
عدل، قسط، عدالت، فریاد و فغان کردن، جار و جتجال
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزد
تصویر رزد
بسیار خوار پر خور اکول، حریص
فرهنگ لغت هوشیار
جسم تیره رنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا می شود و بهوا می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دند
تصویر دند
احمق، ابله، کودن، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دید
تصویر دید
نظاره، تماشا، دیدن، رویت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد
تصویر درد
جرم ته ظرف شراب الم، تالم، رنج تن و روح و دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزدی
تصویر دزدی
((دُ))
سرقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزد
تصویر مزد
اجرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داد
تصویر داد
عدل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دید
تصویر دید
رویت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درد
تصویر درد
محنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دزدی
تصویر دزدی
سرقت
فرهنگ واژه فارسی سره
اختلاس، استراق، تالان، دستبرد، راهزنی، سرقت، غارت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدزد، امر به دزدیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دزدی، گل شقایق
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریبی ساری، روستایی از دهستان چلندر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی