سرقت. عمل دزد. کار دزد. (یادداشت مرحوم دهخدا). سرقت و راه زنی و بردن مال کسی را در پنهانی و بطور مکر و فریب که صاحب مال خبردار نشود، و یا گرفتن مال کسی را در بیابان و صحرا بزور. (ناظم الاطباء). اًسلال. دمق. (منتهی الارب). سرق. سرقه. سلّه. (دهار). عمله. (منتهی الارب). لصوصه. لصوصیه. (دهار) : اگر چه دزد را دزدی بود کار دروغش نیز هم گویند بسیار. (ویس و رامین). گفت این مال از دزدی جمع شده است. (کلیله و دمنه). چه سود از دزدی آنگه توبه کردن که نتوانی کمند انداخت برکاخ. سعدی. کسی گفت و پنداشتم طیبت است که دزدی بسامان تر از غیبت است. سعدی. مهاوش، آنچه به دزدی و غصب برند. اًدعاث، دزدی نمودن. (از منتهی الارب). - امثال: دزدی، آن هم شلغم ! (امثال و حکم). مگر مال دزدی است، بدین ثمن بخس هرگز نفروشم. (امثال و حکم). - دزدی آسیا، در کتاب معارف بهأولد (ج 2 ص 88) این ترکیب بکار رفته و از سیاق عبارت چنین استنباط می شود که نوعی از بازی و شبیه درآوردن بود: اگر این آلات می ستدی تا بازی بیرون آری در سور جهان از این نمد کالبد و چوب استخوانها را از این پوستین وجود چه دزدی آسیا برون آوردی. - دزدی بوسه، دزدیدن بوسه. و این را در حالت خواب می توان کرد. (از آنندراج) : دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبت است که اگر بازستانند دوچندان گردد. ؟ (از آنندراج)