دهی است از دهستان رودبال بخش داراب شهرستان فسا. واقع در پانصدگزی باختر داراب، با 192 تن سکنه. آب از رود خانه رودیال وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان رودبال بخش داراب شهرستان فسا. واقع در پانصدگزی باختر داراب، با 192 تن سکنه. آب از رود خانه رودیال وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
کریم بودن. حالت و عمل کریم: دگر گفت کز ما چه نیکوتر است که بر دانش بخردان افسر است چنین داد پاسخ که آهستگی کریمی و رادی و شایستگی. فردوسی. بچشمش همان خاک و هم سیم و زر کریمی بدو یافته زیب و فر. فردوسی. اندرین گیتی بفضل و رادی او را یار نیست جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست. فرخی. می گیر و عطابخش و نکو گوی و نکو خواه این است کریمی و طریق ادب این است. منوچهری. آنکه زی اهل خرد دوستی عترت او با کریمی نسبش تا بقیامت اثرست. ناصرخسرو
کریم بودن. حالت و عمل کریم: دگر گفت کز ما چه نیکوتر است که بر دانش بخردان افسر است چنین داد پاسخ که آهستگی کریمی و رادی و شایستگی. فردوسی. بچشمش همان خاک و هم سیم و زر کریمی بدو یافته زیب و فر. فردوسی. اندرین گیتی بفضل و رادی او را یار نیست جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست. فرخی. می گیر و عطابخش و نکو گوی و نکو خواه این است کریمی و طریق ادب این است. منوچهری. آنکه زی اهل خرد دوستی عترت او با کریمی نسبش تا بقیامت اثرست. ناصرخسرو
منسوب به مریم. رجوع به مریم شود. - آستین مریمی، آستین منسوب به مریم عذرا که روح القدس در آن دمیده شد: چون آستین مریمی و جیب عیسوی از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 76). ، نوعی سکۀ زرین درشت و غالباً زنان از آن گردن بند ساختندی
منسوب به مریم. رجوع به مریم شود. - آستین مریمی، آستین منسوب به مریم عذرا که روح القدس در آن دمیده شد: چون آستین مریمی و جیب عیسوی از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 76). ، نوعی سکۀ زرین درشت و غالباً زنان از آن گردن بند ساختندی
بحیر بن ورقا، وی از تمیم و از اشراف دلیر عصر اموی است. او باامیه بن عبدالله امیر خراسان بود. سپس در یکی از جنگهابه مهلب پیوست. به سال 81 هجری قمری صعصعه بن حرب عوفی او را غیلهً به خراسان بکشت. (الاعلام زرکلی ص 139)
بحیر بن ورقا، وی از تمیم و از اشراف دلیر عصر اموی است. او باامیه بن عبدالله امیر خراسان بود. سپس در یکی از جنگهابه مهلب پیوست. به سال 81 هجری قمری صعصعه بن حرب عوفی او را غیلهً به خراسان بکشت. (الاعلام زرکلی ص 139)
منسوب است به درغم، که ناحیه ای است در دو فرسخی سمرقند. (از الانساب سمعانی). منسوب به درغم که شراب آنجا مشهور بوده است: قال (کسری) فأخبرنی عن أطیب الشراب و ألذه، قال (ریدک خوش آواز) : العنبی... و خیره البلخی و المروروذی و... الدرغمی. (غرر أخبار ملوک الفرس ثعالبی). خرم بود همیشه بدین فصل آدمی با بانگ زیر و بم بود و قحف درغمی. منوچهری. شراب درغمی از جام شامی بشادی نوش کن از بام تا شام. سوزنی. بساط نشاط گسترده بود و ملازمت می درغمی کرده. (جهانگشای جوینی). می درغمی خور که گر در غمی که شادی فزاید همی درغمی. سیدحسن غزنوی
منسوب است به درغم، که ناحیه ای است در دو فرسخی سمرقند. (از الانساب سمعانی). منسوب به درغم که شراب آنجا مشهور بوده است: قال (کسری) فأخبرنی عن أطیب الشراب و ألذه، قال (ریدک خوش آواز) : العنبی... و خیره البلخی و المروروذی و... الدرغمی. (غرر أخبار ملوک الفرس ثعالبی). خرم بود همیشه بدین فصل آدمی با بانگ زیر و بم بود و قحف درغمی. منوچهری. شراب درغمی از جام شامی بشادی نوش کن از بام تا شام. سوزنی. بساط نشاط گسترده بود و ملازمت می درغمی کرده. (جهانگشای جوینی). می درغمی خور که گر در غمی که شادی فزاید همی درغمی. سیدحسن غزنوی
علی بن حسین. از محدثان بود. (از المصاحف ص 5 و174). در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند. علی بن حسن (یا حسین) درهمی. برادر محمد بن حسن از سپهسالاران عمرو بن لیث بود که از جانب عمرو به یاری نصر بن احمد رفت تا با احمد بن عبدالعزیز بجنگد. وی در سال 297 هجری قمری به سیستان بازآمد. رجوع به تاریخ سیستان ص 284 و 287 شود محمد بن حسن (یا حسین) درهمی. او برادر علی بن حسن و داماد عمرولیث بود، و چون یعقوب لیث درگذشت، عمرو او را بر سیستان خلیفت کرد. (درسال 267 ه. ق). رجوع به تاریخ سیستان ص 236 و 237 شود
علی بن حسین. از محدثان بود. (از المصاحف ص 5 و174). در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند. علی بن حسن (یا حسین) درهمی. برادر محمد بن حسن از سپهسالاران عمرو بن لیث بود که از جانب عمرو به یاری نصر بن احمد رفت تا با احمد بن عبدالعزیز بجنگد. وی در سال 297 هجری قمری به سیستان بازآمد. رجوع به تاریخ سیستان ص 284 و 287 شود محمد بن حسن (یا حسین) درهمی. او برادر علی بن حسن و داماد عمرولیث بود، و چون یعقوب لیث درگذشت، عمرو او را بر سیستان خلیفت کرد. (درسال 267 هَ. ق). رجوع به تاریخ سیستان ص 236 و 237 شود
احمد بن عبدالله ، محدث است. (منتهی الارب). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
احمد بن عبدالله ، محدث است. (منتهی الارب). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
دریغ. اسب ضعیف و نزار: در دست بنده دریغی دو مانده اند دل روز و شب بدست جو و کاهشان گرو. ظهیرالدین نصر سموری سنجری. برسمش چون بوسه دادم نام رخش روستم زیر لب درچون دریغی سست و لاغر می برم
دریغ. اسب ضعیف و نزار: در دست بنده دریغی دو مانده اند دل روز و شب بدست جو و کاهشان گرو. ظهیرالدین نصر سموری سنجری. برسمش چون بوسه دادم نام رخش روستم زیر لب درچون دریغی سست و لاغر می برم
ده کوچکی است از دهستان دودج ودادیان بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 15هزارگزی خاور شیراز و یکهزارگزی راه فرعی شیراز به خرامه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان دودج ودادیان بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 15هزارگزی خاور شیراز و یکهزارگزی راه فرعی شیراز به خرامه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
اسحاق بن حسان بن قوصی، مکنی به ابویعقوب از شاعران دولت عباسی بود. ابوبکر خطیب در تاریخ خود می گوید ابویعقوب شاعر معروف به خریمی از خراسان بود و از ابناء سغد و به خریم بن عامر مری میرسید و به نام او هم منسوب است ولی بعد به بغداد فرودآمد. بعضی ها می گویند نسب او به عثمان بن خریم می رسد که پیشوایی جلیل و سیدی شریف بود و پدرش خریم موصوف به ناعم بود. ابوحاتم سجستانی خریمی را از اشعر شعرای مولدین می داند و از اشعار او جاحظ و احمد بن عبید بن ناصح نبذی آورده اند. (از انساب سمعانی). و رجوع به عیون الاخبار، چ قاهره سال 1925 میلادی ج 2 ص 128 و الموشح شود
اسحاق بن حسان بن قوصی، مکنی به ابویعقوب از شاعران دولت عباسی بود. ابوبکر خطیب در تاریخ خود می گوید ابویعقوب شاعر معروف به خریمی از خراسان بود و از ابناء سغد و به خریم بن عامر مری میرسید و به نام او هم منسوب است ولی بعد به بغداد فرودآمد. بعضی ها می گویند نسب او به عثمان بن خریم می رسد که پیشوایی جلیل و سیدی شریف بود و پدرش خریم موصوف به ناعم بود. ابوحاتم سجستانی خریمی را از اشعر شعرای مولدین می داند و از اشعار او جاحظ و احمد بن عبید بن ناصح نبذی آورده اند. (از انساب سمعانی). و رجوع به عیون الاخبار، چ قاهره سال 1925 میلادی ج 2 ص 128 و الموشح شود
برسوی، از مردم بروسه. معاصر سلطان سلیم خان قدیم، نامش عبدالله بن محمد مرزیفونی رومی (1066 هجری قمری) شاعریست ترک و او را دیوانیست. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و هدیهالعارفین ج 1 ص 477 شود قورقوردبن بایزید. متوفی به سال 918 هجری قمری او راست: دیوانی به ترکی
بُرسَوی، از مردم بروسه. معاصر سلطان سلیم خان قدیم، نامش عبدالله بن محمد مرزیفونی رومی (1066 هجری قمری) شاعریست ترک و او را دیوانیست. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و هدیهالعارفین ج 1 ص 477 شود قورقوردبن بایزید. متوفی به سال 918 هجری قمری او راست: دیوانی به ترکی
واحه ای در قسمت شرقی جزیره العرب، که مرکز آن بهمین نام در فاصله 150کیلومتری شمال ابوظبی واقع است. وسعت این واحه در حدود 6 در 9 کیلومترو جمعیت آن در حدود 10هزار تن است. محصول عمده اش خرما، یونجه، سبزی، انبه، لیموی ترش و شیرین است که ازدبی که بندر عمده واحه است صادر میشود. بسال 1955 میلادی انگلیسها این واحه را تصرف کردند و آنرا بین ابوظبی و مسقط تقسیم کردند. (از دایره المعارف فارسی)
واحه ای در قسمت شرقی جزیره العرب، که مرکز آن بهمین نام در فاصله 150کیلومتری شمال ابوظبی واقع است. وسعت این واحه در حدود 6 در 9 کیلومترو جمعیت آن در حدود 10هزار تن است. محصول عمده اش خرما، یونجه، سبزی، انبه، لیموی ترش و شیرین است که ازدبی که بندر عمده واحه است صادر میشود. بسال 1955 میلادی انگلیسها این واحه را تصرف کردند و آنرا بین ابوظبی و مسقط تقسیم کردند. (از دایره المعارف فارسی)
درخم. درهم. نام نقدی در یونان قدیم. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، وزنی معادل هفتادودو جو. (مفاتیح العلوم). ابن البیطار در شرح کلمه شیرم گوید درخمی دو مثقال است، و باز گوید مثقال هجده قیراط است. (یادداشت مرحوم دهخدا). نزد پزشکان عبارت از یک مثقال است، و در نزد پاره ای یک درهم است. ابن هبل گفته که یک درهم و نیم است، و استاد ابوالفرج ابن هندو در مفتاح الطب ایرادکرده که گویا درهم معرب درخمی باشد، و نیز در همان کتاب گفته که آنچه با سه انگشت آنرا بردارند دو درخمی و آنچه که با تمام کف دست برداشته شود شش درخمی باشد، چنانچه در بحر الجوهر گفته است. (کشاف اصطلاحات الفنون). واحد وزن، معادل یک مثقال، مساوی هجده قیراطو هفتادودو جو. (رسالۀ مقداریۀ فرهنگ ایران زمین). بعضی آنرا معادل یک درم دانسته اند. ج، درخمیات. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و اذا شرب من الورق مقدار درخمی علی الریق... (ابن البیطار ج 1 ص 70 س 3). یؤخذ من الالسفاقن (اللیسفاکن) سبعون درخمیا و تلقی فی جره من عصیر... (ابن البیطار)
درخم. درهم. نام نقدی در یونان قدیم. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، وزنی معادل هفتادودو جو. (مفاتیح العلوم). ابن البیطار در شرح کلمه شیرم گوید درخمی دو مثقال است، و باز گوید مثقال هجده قیراط است. (یادداشت مرحوم دهخدا). نزد پزشکان عبارت از یک مثقال است، و در نزد پاره ای یک درهم است. ابن هبل گفته که یک درهم و نیم است، و استاد ابوالفرج ابن هندو در مفتاح الطب ایرادکرده که گویا درهم معرب درخمی باشد، و نیز در همان کتاب گفته که آنچه با سه انگشت آنرا بردارند دو درخمی و آنچه که با تمام کف دست برداشته شود شش درخمی باشد، چنانچه در بحر الجوهر گفته است. (کشاف اصطلاحات الفنون). واحد وزن، معادل یک مثقال، مساوی هجده قیراطو هفتادودو جو. (رسالۀ مقداریۀ فرهنگ ایران زمین). بعضی آنرا معادل یک درم دانسته اند. ج، درخمیات. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و اذا شرب من الورق مقدار درخمی علی الریق... (ابن البیطار ج 1 ص 70 س 3). یؤخذ من الالسفاقن (اللیسفاکن) سبعون درخمیا و تلقی فی جره من عصیر... (ابن البیطار)