جدول جو
جدول جو

معنی دریاکش - جستجوی لغت در جدول جو

دریاکش
کسی که شراب بسیار بخورد و مست نشود، دریانوش
تصویری از دریاکش
تصویر دریاکش
فرهنگ فارسی عمید
دریاکش
(دَ دَ / دِ)
دریاکشنده دریانوش. که شراب بسیار تواند نوشید. که بس شراب تواند خوردن، کنایه از شرابخواری که دیر مست شود. (برهان). کنایه از شراب خواری است که زود مست نشود. (انجمن آرا). کنایه از شرابخواره که بدیر مست شود و این مقابل تنک شراب است. (آنندراج) :
در صف دریاکشان بزم صبوحی
جام چو کشتی کش خرام برآمد.
خاقانی.
همه دریا کش و چون دریا سرمست همه
طبع با می چو صدف با گهر آمیخته اند.
خاقانی.
دریاکشان کوه جگر بادۀ به کف
کز تف به کوه لرزۀ دریا برافکند.
خاقانی.
بس زر رخسار کان دریاکشان سیم کش
بر صدف گون ساغر گوهرفشان افشانده اند.
خاقانی.
به انصاف دریاکشانند کآنجا
ز جور نهنگ عنا می گریزم.
خاقانی.
کو ساقی دریاکشان کو ساغر دریانشان
کز عکس آن گوهرفشان بینی صدف سان صبح را.
خاقانی.
تشنگانی که ز جان سیر شدند از می عشق
دل دریاکش سرمست چودریا بینند.
خاقانی.
بهر دریاکشان بزم صبوح
کشتی زرنگار بندد صبح.
خاقانی.
ساقی دریاکشان آخر کجاست
ساغر کشتی نشان آخر کجاست.
خاقانی.
پیش دریاکشی چو خاقانی
یاد شه گیر و کشتی زرکش.
خاقانی.
یک گوش ماهیی بده ازمی که حاضرند
دریاکشان ره زده عطشان صبحگاه.
خاقانی.
در مجلس وصالت دریا کشند مستان
چون دور خسرو آید می در سبو نماند.
میرخسرو (آنندراج).
شوق دریاکش و در شیشۀ کم ظرف فلک
آنقدر خون جگر نیست که یک جام شود.
صائب (از آنندراج).
برنیارد سرمه دان دریاکشان را از خمار
دیدۀ آهو چه تسکین دل مجنون دهد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دریاکش
((دَ کِ یا کَ))
دریاکشنده، شراب خواری که دیر مست شود
تصویری از دریاکش
تصویر دریاکش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دریادل
تصویر دریادل
مرد بسیار بخشنده و باگذشت، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درازکش
تصویر درازکش
حالتی از قرار گرفتن بر روی زمین، به خصوص در موقع تیراندازی، که به سینه روی زمین می خوابند و پاها را دراز می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
مربوط به دریا، زندگی کننده در دریا مثلاً جانور دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تریاکی
تصویر تریاکی
کسی که عادت به کشیدن یا خوردن تریاک دارد، به رنگ تریاک، قهوه ای تیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریاچه
تصویر دریاچه
دریای کوچک که از هر طرف خاک بر آن احاطه کرده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریانوش
تصویر دریانوش
کسی که شراب بسیار بخورد و مست نشود، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
دریافتن، گرفتن، گرفتن پول یا چیز دیگر از کسی، پی بردن به امری یا مطلبی، ادراک، فهم
فرهنگ فارسی عمید
(دِرْ)
بر وزن و معنی تریاک است که افیون باشد. و دفعکننده زهر را نیز گویند و معرب آن تریاق است. (برهان) (از آنندراج). رجوع به تریاک شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ وَ)
دریافش. دریاکردار. همانند دریا. بحرسان.
- دست دریاوش، کف بخشنده و کریم: امیر ارغون در راه دست دریاوش چون یاران نیسان گشاده گردانید. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(دَرْفَ)
دریاوش. دریامانند. دریاکردار. بحرسان در کثرت و بسیاری و موج زدن: با جیوش کوه پیکر و عساکر دریافش... بر اطراف ممالک شروان... معسکر و مخیم فرمود. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 75)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
منسوب به دریا بحری آبی: اسب دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریاقه
تصویر دریاقه
می، پاد زهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا کش
تصویر دریا کش
شرابخواری که دیر مست شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریاکی
تصویر تریاکی
نارکوکی اپیونی معتاد بکشیدن یا خوردن تریاک افیونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد کش
تصویر درد کش
کشنده درد، درد آشام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریااک
تصویر دریااک
دریاچه بحیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریابگ
تصویر دریابگ
دریا بغ دریا سالار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریاچه
تصویر دریاچه
مصغر دریا، آبی ایستاده، دریای کوچک و محدود و آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
وجد، وجدان، درک، ترمیم، مرمت، تلافی، گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
((دَ))
دریافتن، گرفتن چیزی، گرفتن پول، اخذ وجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریاچه
تصویر دریاچه
((~. چِ))
دریای کوچکی که به اقیانوس راه ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
وصول، احساس، درک، اخذ، ادراک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
Nautical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
nautique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
морской
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
nautisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
морський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
morski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
航海的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
náutico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
nautico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دریایی
تصویر دریایی
náutico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی