جدول جو
جدول جو

معنی دریانورد - جستجوی لغت در جدول جو

دریانورد
کسی که با کشتی روی دریا گردش و مسافرت کند، ناخدا، ملاح
تصویری از دریانورد
تصویر دریانورد
فرهنگ فارسی عمید
دریانورد
(دُ هَُ دَ دَ / دِ)
دریانوردنده. دریارو. آنکه در دریا رود. (آنندراج). مسافر دریا. (از لغت محلی شوشتر - خطی). بحرپیما. بحری، ملاح. کشتی بان. کشتی ران. نوتی. نواتی:
خاطرم فحل است کو دریا نورد آمد چو شیر
شیر بستن گربه آسا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
، کنایه از عرفا و ارباب ذوق. (لغت محلی شوشتر خطی)
لغت نامه دهخدا
دریانورد
((~. نَ وَ))
آن که با کشتی دریا را طی کند، ملاح
تصویری از دریانورد
تصویر دریانورد
فرهنگ فارسی معین
دریانورد
ملاح
تصویری از دریانورد
تصویر دریانورد
فرهنگ واژه فارسی سره
دریانورد
ملاح، ملوان، ناخدا، ناوبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دریانوش
تصویر دریانوش
کسی که شراب بسیار بخورد و مست نشود، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
شغل و عمل دریانورد، گردش و مسافرت بر روی دریاها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریانوال
تصویر دریانوال
جوانمرد، بسیار بخشنده، باگذشت
فرهنگ فارسی عمید
(دَ هََ دَ دَ / دِ)
آنکه در کشتی ها کارکند مانند ناخدا و جاشو و غیره. (یادداشت مرحوم دهخدا). دریانورد. ملاح: در این دریا بر راه بحرین تا قیس دو کوه نهفته است آن را عویر و کسیر خوانند کشتی را از آن خوف عظیم بود اما دریاورزان آن موضعرا شناسند و از آن احتراز نمایند. (نزههالقلوب ص 234 چ اروپا). چون دریاورزان آن مرغ را (فنون را) ببینند بر آنکه دریا ساکن خواهد بود شادیها کنند. (نزهه القلوب). دریاورزان آن را (دلفین را) مبارک دانند. (نزههالقلوب). نون به مرتبه ای بزرگ باشد که دریاورزان گویند طولش از یک دو فرسنگ می گذرد. (نزهه القلوب). دریاورزان آن را ببینند پوست هم جنس آن برکشتی بندند زخم او بر آن پوست مؤثر نباشد. (نزهه القلوب) .دریاورزان چون او را ببینند اکوی حیض از کشتی درآویزند تا برمد و کشتی را آسیب نرساند. (نزههالقلوب)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ نَ)
جوانمرد و سخی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ نَ وَ)
عمل دریانورد. مسافرت در دریا، کشتی رانی. (ناظم الاطباء) ، ملاحی. کشتیبانی. و رجوع به دریانورد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دریا نوردی
تصویر دریا نوردی
طی دریا بوسیله کشتی مسافرت در دریا، ملاحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا نورد
تصویر دریا نورد
آنکه با کشتی دریا را طی کند، ملاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
الملاّحة البحريّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
Seamanship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
navigation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
navegação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
নৌযান চালনা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
мореплавание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
Seemannschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
мореплавство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
żeglarstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
بحری مہارت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
denizcilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
usafiri wa baharini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
navigazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
항해 기술
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
航海技術
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
מקצוע ימאות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
नौवहन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
pelayaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
航海技能
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
zeemanschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
pericia en navegación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دریانوردی
تصویر دریانوردی
การเดินเรือ
دیکشنری فارسی به تایلندی