- دریان
- دانستن دانستن به ترفند
معنی دریان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روایی، روند، گذران، گردش
مداوا، شفا، علاج
گوشت یا چیز دیگر که روی آتش تف داده باشند کباب شده برشته شده، خوراکی است مرکب از گوشت و پیاز چرخ کرده که آنرا تفت دهند
حافظ، نگهبان، حارس، نگاهدارنده در
صور و اشکال فلکی
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
تریاک
یونانی تازی گشته سداب از گیاهان
آب زیادی که محوطه وسیعی را فرا گرفته و باقیانوس راه دارد بحر. یا دریای اخضر اخضر، (تصوف) هستی وجود
دوا و دارو، چاره، مداوا
جمع درص، بچه موش ها بچه گربه ها بچه خرگوش ها بچه خارپشت ها
جمع درس، جامه های کهنه ژنده ها
جمع دار، خانه ها سرای ها
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آزاده، آزادگی، زبان سانسکریت، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای اندلس در زمان مقدونی
سرخرگ
از ریشه پارسی تر
روان شدن آب یا هر چیز مانند آن
طبق چوبین، طبقی که از شاخ بید بافند
جمع پری
جمع سری، جویکان
رگ جهنده، و آن رگی است که از قلب میروید و جدا میشود، سرخرگ
دریگان، یک سوم هر برج
در حال حرف زدن، دراینده، گوینده
پاره کردن، چاک دادن، شکافتن، شکافته شدن
برشته، کباب شده، کنایه از بسیار ناراحت، مضطرب و ناآرام
بریان کردن: تف دادن، کباب کردن
بریان کردن: تف دادن، کباب کردن
کسی که جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در
ترنیان، سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، ترینان
دربان، آنکه جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در
برهنه، لخت، ورت، رت، لاج، پتی، لچ، عور، تهک، اوروت، غوشت، عاری، متجرّد، معرّیٰ
در حال گریستن، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک ریز، اشک بار، اشک فشان، اشک باران، گرینده، گریه مند، گریه گر، گریه ناک
هنگام شب رفتن، اثر کردن و جاری شدن چیزی در اجزای چیز دیگر