جدول جو
جدول جو

معنی دریادلی - جستجوی لغت در جدول جو

دریادلی
(دَرْ دِ)
چگونگی و صفت و حالت دریادل. جوانمردی. سخاوت. بخشندگی. کرم. جود. بخشش:
ز دریادلی شاه دریاشکوه
نوازش بسی کرد با آن گروه.
نظامی.
آب رخ مرد ز دریادلیست
حاصل درویش ز بی حاصلی است.
خواجو.
، دلیری. شجاعت: و صیت حدیث دریادلی و زبردستی ایشان بر روی زمین منتشر. (ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 31) ، کنایه از پاکی با استقلال مزاج و صبر در شداید. (از لغت محلی شوشتر خطی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دریادخت
تصویر دریادخت
(دخترانه)
مرکب از دریا + دخت (دختر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دریادار
تصویر دریادار
صاحب منصب در نیروی دریایی، دریابیگی، امیرالبحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریادل
تصویر دریادل
مرد بسیار بخشنده و باگذشت، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ زَ دَ / دِ)
دریازده شدن. حالت و چگونگی دریازده. بیماری با دوار و قی ٔ که بعضی کشتی نشستگان را پیدا شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). سدر. عارضه ای (حال تهوع و سستی و غیره) که در حرکت برآب بعلت نوسانات کشتی به بعضی دست میدهد. دریازدگی حالتی از حرکت زدگی است که عبارت است از بروز همان حالات بسبب شتاب یا حرکات نامنظم یا حرکات موزون وسایط نقلیه. عامل اصلی حرکت زدگی تأثیر حرکت است بر لابیرنت حساس گوش و بر مخ کوچک (مخچه) ولی عوامل دیگر مانند ترس، تحریکات بصری، تهویۀ ناقص، بخارات یا بوهای موذی و عفونت قسمت فوقانی مجرای تنفسی یا گوش نیز در آن مؤثرند. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ زَ)
کار دریازن. عمل دریازنان یعنی دزدان دریائی. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوردی مسلحانه در دریاهای آزاد (نظیر راهزنی مسلحانه در خشکی). دریازنان (دزدان دریائی) تحت حمایت هیچ کشوری نباشند و به کشتی های همه ملل دستبرد می زنند. دریازنی از ایام بسیار قدیم سابقه داشته است، کشتی های تجارتی فنیقی ها و یونانیان دستخوش دریازنان بودند، در قرن اول قبل از میلاد فعالیت آنان و دستبردشان به کشتی ای حامل آذوقه چندان شدید بود که چیزی نمانده بودکه رم دچار قحطی شود. یومیسیوس دریازنی را از مدیترانه برانداخت ولی بعد از ضعف امپراطوری روم دریازنی از نو باب شد و تا ایام اخیر ادامه داشت. وایکینگها تجارت در دریای بالتیک و دریای مانش را تهدید می کردند. دریازنان مسلمان در مدیترانۀ غربی فراوان بودند و حتی ونیزیها که بظاهر امنیت مدیترانۀ غربی را در دست داشتند از دستبرد به کشتیهای شهرهای رقیب دریغ نمی کردند. قسمت عمده ای از معاش ممالک بربر از طریق دریازنی حاصل میشد. پس از افتتاح راههای جدید تجارتی در دورۀ رنسانس، صادرات فلزات قیمتی از مستعمرات اسپانیا، تجارت امتعۀ گرانبهای مشرق زمین و داد و ستد برده، دریازنی را حرفه ای پردرآمد کرد چون در این دوره قوانین دریائی تنظیم و تدوین نشده بود و نیز بسیب رقابت سایر دولتهای مقتدر اروپائی بر سر مستعمرات، هر کشوری دریازنانی را که بنفع آنها به کشتی های کشور رقیب حمله میکردند تشویق می نمودند. در قرن 17 و 18 میلادی دریازنان انگلیسی سواحل اسپانیا و جهازات اسپانیائی حامل امتعۀ نفیس آن سرزمین را تاراج میکردند ودر مراجعت به انگلستان غنائم را با شاه تقسیم میکردند و مشمول عفو میشدند. با پیدا شدن و قوت گرفتن ناوگان ممالک مختلف دریازنی انحطاط یافت. از سال 1803 میلادی کشورهای متحدۀ آمریکا در صدد استیصال دریازنان طرابلس برآمد. در سال 1815 و 1816م. کشورهای متحدۀ آمریکا. هلند و بریتانیای کبیر که برای حفظ کشتی های خود و سرنشینان آنها به دریازنان بربر باج میدادند این دریازنان را برانداختند. در 1816 میلادی بریتانیای کبیرو کشورهای متحدۀ آمریکا برضد دریازنان هند غربی دست به عملیات زدند. آخرین پایگاههای دریازنی در امتداد تنگۀ مالاکا در دریای چین بود که در آنجاها هم قدرت دریازنان پس از جنگ تریاک (1839 تا 1842 میلادی) درهم شکست، اگرچه هنوز هم گاهگاه کشتی ها گرفتار دریازنان میشوند. مسألۀ آزاد کردن دریاها از دریازنان از مستمسکهای دولتهای استعماری برای بسط نفوذ خود بوده است و بهترین نمونۀ آن در تاریخ خلیج فارس دیده میشود. دریازنی در خلیج فارس سابقۀ طولانی داشته است و برطبق شواهدی دریازنان در قرن نهم میلادی از سواحل عمان مزاحم کشتی ها بودند. به هرحال در قرن 17 میلادی دریازنان فعالیت داشتند و این کار منحصر به عربها نبوده است و دزدان دریائی انگلیسی شهرت تام داشتند. در 1689م. انگلیسی ها و هلندی ها و فرانسویها در باب همکاری در اخذ تدابیر لازم در بحر احمر و خلیج فارس و آبهای مجاور هند برضد دریازنان توافق کردند ولی درعمل ظاهراً انگلستان مسؤولیت کار را بدست گرفت در عین حال افسران بحریۀ انگلستان دستور داشتند که در کار دریازنان عرب مداخله نکنند! عامل دیگری که از اواخر قرن هیجدهم میلادی اهمیت یافت بسط نفوذ وهابیه بطرف سواحل خلیج فارس و تشویق آنان از دریازنان بود. مراکز عمده دریازنی و برده فروشی شیخ نشین های سواحل عربستان بود. قواسم که از انحطاط نفوذ ایران در خلیج فارس پس از قتل نادر دامنۀ دزدی و دریازنی خود را توسعه داده بودند ناحیه ای را که به سواحل دریازنان معروف شد در دست داشتند و بندربوشهر در معرض تهدید آنان بود در قرن 19 میلادی موضوع دریازنی و برده فروشی مستمسک عملیات بریتانیای کبیر در خلیج فارس و مقابلۀ آن دولت با رقابت های سیاسی روسیه و فرانسه گردید و صدمات بسیار به ایران وارد ساخت و بسیار از حقوق این کشور را ضایعنمود. امروزه دریازنی و نفوذ بیگانگان بر خلیج فارس بکلی از بین رفته است. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
خردمندی. دانائی. هوشیاری. دل آگاهی:
بجای سکندر بمان سالها
بدانادلی کشف کن حالها.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
دریادارنده. دارندۀ دریا. محافظ دریا. حافظ البحر، در اصطلاح نظامی، درجه ای از درجات افسران نیروی دریایی. صاحب منصب نیروی دریائی امیرالبحر سوم. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ دِ)
دارندۀ دلی همانند دریا در بخشندگی. سخت سخی. (یادداشت مرحوم دهخدا). کنایه از سخی و کریم. (آنندراج). جوانمرد. (شرفنامه). صاحب جود و کرم و بخشش. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). باسخاوت. صاحب کرم:
ردی دانش آرای یزدان پرست
زمین حلم و دریادل و راددست.
اسدی.
سعد ملک آن وزیر دریادل
کف راد تو ابر پرژاله.
سوزنی.
ای که در ملک سیادت خسرو دریادلی
مفخری بر عترت مختار و بر آل ولی
هر حدیث از لفظ تو درّی است از دریای لفظ
از دل دریا برآید در و تو دریادلی.
سوزنی.
صدر دریادل نظام الدین که باشد از قیاس
پیش دریای دل بی غدر تو دریا غدیر.
سوزنی.
سوزنی در سلک مدح خسرو دریادل آر
هرچه در دریای خاطر لؤلؤی داری نثیر.
سوزنی.
مفلس دریادل است امی داناضمیر.
مایۀ صد اولیاست ذرۀ ایمان او.
خاقانی.
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق
دریادلی بجوی و دلیری سرآمدی.
حافظ.
دگر کریم چو حاجی قوام دریادل
که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد.
حافظ.
شاه و گدا به دیدۀ دریادلان یکیست
پوشیده است پست و بلندزمین در آب.
صائب.
اشک دریادل ما گرد جهان می گردد
آب از قوت سرچشمه روان می گردد.
صائب (از آنندراج).
، دلیر. شجاع. پردل:
بس شگفتی نیست گر بر ژرف دریا بگذرد
لشکری کو را بود محمود دریادل دلیل.
فرخی.
خسرو غازی سر شاهان و تاج خسروان
میرمحمود آن شه دریادل دریاگذار.
فرخی.
چو دارای دریادل آگاه گشت
که موج سکندر ز دریا گذشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانادلی
تصویر دانادلی
وقوف آگاهی، دانشمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا دل
تصویر دریا دل
دارنده دلی همانند دریا در بخشیدگی، سخت سخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا دلی
تصویر دریا دلی
سخاوت بخشندگی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریافتی
تصویر دریافتی
واصله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
دوار البحر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
Seasickness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
mal de mer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
船酔い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
سمندری بیماری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
নৌবমি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
ugonjwa wa baharini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
deniz tutması
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
배멀미
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
mabuk laut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
מחלת ים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
समुद्रशक्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
เมาเรือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
zeeziekte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
mal di mare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
enjoo de mar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
晕船
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
choroba morska
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
морська хвороба
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
Seekrankheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دریازدگی
تصویر دریازدگی
морская болезнь
دیکشنری فارسی به روسی