آتشزنه، چیزی که با آن آتش روشن کنند مانند خار و خاشاک و هیزم نازک، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پد، حطب، شیاع، وقود، آفروزه، پده، پوک، آتش برگ، مرخ، پرهازه، وقید، پیفه، هود، آتش افروزبرای مثال شرری را که جست ز آهن و سنگ / بی فروزینه مشکل است درنگ (جامی۱ - ۱۵۶)
آتشزنه، چیزی که با آن آتش روشن کنند مانندِ خار و خاشاک و هیزم نازک، آتَش گیرِه، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پُد، حَطَب، شَیاع، وَقود، آفروزه، پُدِه، پوک، آتَش بَرگ، مَرخ، پَرهازِه، وَقید، پیفِه، هود، آتَش اَفروزبرای مِثال شرری را که جست ز آهن و سنگ / بی فروزینه مشکل است درنگ (جامی۱ - ۱۵۶)
دروغی. کاذب. کاذبه. به دروغ: اشتهای دروغین، اشتهای کاذب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : از ادب نبود به پیش شه مقال خاصه خود لاف دروغین و محال. مولوی. صبح کاذب، و او را صبح دروغین گویند. (التفهیم). و رجوع به دروغی شود
دروغی. کاذب. کاذبه. به دروغ: اشتهای دروغین، اشتهای کاذب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : از ادب نبود به پیش شه مقال خاصه خود لاف دروغین و محال. مولوی. صبح کاذب، و او را صبح دروغین گویند. (التفهیم). و رجوع به دروغی شود