توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند، برای مثال جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟- مجمع الفرس - پروازه)، آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند، زرورق و ریزه های زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند
توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند، برای مِثال جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟- مجمع الفرس - پروازه)، آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند، زرورق و ریزه های زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، چزد، جزد، زانه، زلّه
جیرجیرَک، زَنجَرِه، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرَک، چَزد، جَزد، زانِه، زَلِّه
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه. واقع در 17 هزارگزی جنوب باختری سنقر و 12 هزارگزی باختر راه شوسۀ سنقر - کرمانشاه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نام حصاری در سرحد روم. (آنندراج) (غیاث) : بانگ گشاددر او دمبدم رفته به دربند و به دروازه هم. امیرخسرو (در تعریف قصر، از آنندراج)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه. واقع در 17 هزارگزی جنوب باختری سنقر و 12 هزارگزی باختر راه شوسۀ سنقر - کرمانشاه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نام حصاری در سرحد روم. (آنندراج) (غیاث) : بانگ گشاددر او دمبدم رفته به دربند و به دروازه هم. امیرخسرو (در تعریف قصر، از آنندراج)
مأخوذ از دروازۀ فارسی. نام قریه ای است در یک فرسخی مرو و نزدیک دیوقان، و آن قریه ای است قدیمی که مسلمانان هنگام فتح مرو در آن فرود آمدند. (از معجم البلدان)
مأخوذ از دروازۀ فارسی. نام قریه ای است در یک فرسخی مرو و نزدیک دیوقان، و آن قریه ای است قدیمی که مسلمانان هنگام فتح مرو در آن فرود آمدند. (از معجم البلدان)
در بزرگ و باب. در شهر و قلعه و جز آن در صورتی که همیشه باز و مفتوح باشد. (ناظم الاطباء) : درواز و دریواز فروگشت و برآمد بیمست که یک بار فرودآید دیوار. رودکی. ، چهارسوی بازار. (ناظم الاطباء)
در بزرگ و باب. در شهر و قلعه و جز آن در صورتی که همیشه باز و مفتوح باشد. (ناظم الاطباء) : درواز و دریواز فروگشت و برآمد بیمست که یک بار فرودآید دیوار. رودکی. ، چهارسوی بازار. (ناظم الاطباء)
از آبادیهای هرات که نصر بن احمد سامانی سالی در آنجا مقیم بوده و رودکی قصیدۀ ’بوی جوی مولیان آید همی’ را در آنجا سراییده است: امیر (نصر بن احمد) با آن لشکر بدان دو پاره دیه درآمد که او را غوره و درواز خوانند... زمستان آنجا مقام کردند. (چهارمقاله چ اوقاف گیب صص 31- 34) دهی است از دهستان قلقل رود بخش شهرستان تویسرکان واقع در 15 هزارگزی جنوب شهر تویسرکان و 4 هزارگزی شمال حمیل آباد، با 373 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو از طریق حمیل آباد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
از آبادیهای هرات که نصر بن احمد سامانی سالی در آنجا مقیم بوده و رودکی قصیدۀ ’بوی جوی مولیان آید همی’ را در آنجا سراییده است: امیر (نصر بن احمد) با آن لشکر بدان دو پاره دیه درآمد که او را غوره و درواز خوانند... زمستان آنجا مقام کردند. (چهارمقاله چ اوقاف گیب صص 31- 34) دهی است از دهستان قلقل رود بخش شهرستان تویسرکان واقع در 15 هزارگزی جنوب شهر تویسرکان و 4 هزارگزی شمال حمیل آباد، با 373 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو از طریق حمیل آباد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
توشه و طعامی که کسی همراه برد یا از پس او فرستند، درمنه ای که از پیش عروس برای خرمی بر افروزند، آتشی که پارسیان بشب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد را بهم بسته گرد آن طواف کنند آتشی که پیش عروس افروزند، ورق زر که ریزه سازند و شب زفاف بر سر عروس و داماد نثار کنند، ورق طلا و نقره که نقاشان بر روی پوست و مانند آن کار میگذاشتند، عیش و خرمی. یا پروازه گوش. لاله گوش
توشه و طعامی که کسی همراه برد یا از پس او فرستند، درمنه ای که از پیش عروس برای خرمی بر افروزند، آتشی که پارسیان بشب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد را بهم بسته گرد آن طواف کنند آتشی که پیش عروس افروزند، ورق زر که ریزه سازند و شب زفاف بر سر عروس و داماد نثار کنند، ورق طلا و نقره که نقاشان بر روی پوست و مانند آن کار میگذاشتند، عیش و خرمی. یا پروازه گوش. لاله گوش
(کشتی) پای حریف را برلگن خاصره او نهادن و سینه خود را بر پای او گذاردن و بهر دو دست میان بند او را گرفتن و فتح آن گریختن بود (از رساله مندرج در مجموعه خطی کتابخانه ملک)
(کشتی) پای حریف را برلگن خاصره او نهادن و سینه خود را بر پای او گذاردن و بهر دو دست میان بند او را گرفتن و فتح آن گریختن بود (از رساله مندرج در مجموعه خطی کتابخانه ملک)
توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند، آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند، ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند، عیش و خرمی
توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند، آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند، ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند، عیش و خرمی