درزمان. فی الحال. (شرفنامۀ منیری). درحال. دردم. درلحظه. (ناظم الاطباء). فوراً. بی درنگ. دردم. آناً: نبردند پیشش مهمات کس که مقصود حاصل نشد در نفس. سعدی. نبینی که آتش زبانست و بس به آبی توان کشتنش در نفس. سعدی. سیه کاری از نردبانی فتاد شنیدم که هم در نفس جان بداد. سعدی
درزمان. فی الحال. (شرفنامۀ منیری). درحال. دردم. درلحظه. (ناظم الاطباء). فوراً. بی درنگ. دردم. آناً: نبردند پیشش مهمات کس که مقصود حاصل نشد در نفس. سعدی. نبینی که آتش زبانست و بس به آبی توان کشتنش در نفس. سعدی. سیه کاری از نردبانی فتاد شنیدم که هم در نفس جان بداد. سعدی
لغت شامی است و فارسی آن شفتالو. (از الفاظالادویه). دراقن نیز گویند به لغت اهل شام، و آن خوخ است. (از اختیارات بدیعی). صاحب برهان قاطع این صورت را آورده و بدان شفتالو و خوخ معنی داده و این غلطاست، اصل دراقن است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در حاشیۀ برهان قاطع در این مورد چنین آمده است: درافس و درافق که هر دو لغت در متن کتاب مصنف به معنی شفتالوکه به عربی خوخ گویند، آورده بصورت کذائی با تصریح و بیان حروف بطریق مذکور در جمیع نسخ موجوده که عدد آن به دوازده می رسد یافت شد، و این غلط فاحش است از او، چه صحیح بدین معنی دراقن با قاف و نون است. چنانکه صاحب قاموس گوید: الدراقن کعلابط و یشدد، المشمش والخوخ شامیه. و همچنین گولیس نیز از ابن بیطار دراقن بضم دال و تشدید را و کسر قاف و نون در آخر نقل نموده. صاحب تحفه نیز گفته: دراقن به لغت شام اسم خوخ است، و همانا سبب افتادن مصنف در این غلط فاحش عدم مبالات اوست در تحقیقات لغات، چه قاف را فاء و نون آخر را قاف و گاهی سین خوانده بزعم خود دو لغت قرار داده و الله اعلم بالصواب. (از حاشیۀ نسخۀ برهان چ کلکته حکیم عبدالمجید 1834 میلادی). و رجوع به دراقن شود
لغت شامی است و فارسی آن شفتالو. (از الفاظالادویه). دراقن نیز گویند به لغت اهل شام، و آن خوخ است. (از اختیارات بدیعی). صاحب برهان قاطع این صورت را آورده و بدان شفتالو و خوخ معنی داده و این غلطاست، اصل دراقن است. (یادداشت مرحوم دهخدا). در حاشیۀ برهان قاطع در این مورد چنین آمده است: درافس و درافق که هر دو لغت در متن کتاب مصنف به معنی شفتالوکه به عربی خوخ گویند، آورده بصورت کذائی با تصریح و بیان حروف بطریق مذکور در جمیع نسخ موجوده که عدد آن به دوازده می رسد یافت شد، و این غلط فاحش است از او، چه صحیح بدین معنی دراقن با قاف و نون است. چنانکه صاحب قاموس گوید: الدراقن کعلابط و یشدد، المشمش والخوخ شامیه. و همچنین گولیس نیز از ابن بیطار دراقن بضم دال و تشدید را و کسرِ قاف و نون در آخر نقل نموده. صاحب تحفه نیز گفته: دراقن به لغت شام اسم خوخ است، و همانا سبب افتادن مصنف در این غلط فاحش عدم مبالات اوست در تحقیقات لغات، چه قاف را فاء و نون آخر را قاف و گاهی سین خوانده بزعم خود دو لغت قرار داده و الله اعلم بالصواب. (از حاشیۀ نسخۀ برهان چ کلکته حکیم عبدالمجید 1834 میلادی). و رجوع به دراقن شود