معنی پرنفس
- پرنفس
- آنکه در دویدن و ورزش زود خسته نشود و نفسش نگیرد
واژههای مرتبط با پرنفس
پرنفس
- پرنفس
- در تداول عوام، پرگوی. پرچانه
پرنسس
- پرنسس
- شاهدخت
پر نفس
- پر نفس
- پر چانه، پر دم پر گوی پر چانه، آنکه در دویدن و مانند آن نفسش دیر تنگ شود: آدم پر نفسی است
پرنسس
- پرنسس
- دختر پادشاه
پرنسس
- پرنسس
- شاهزاده خانم، شاه دخت
پرناس
- پرناس
- فرناس، غافل، نادان، خواب آلود
پرنسس
- پرنسس
- شاهدخت
درنفس
- درنفس
- دردَم، فوری، بی درنگ
پرنفسی
- پرنفسی
- عمل و کار پرنفس