جدول جو
جدول جو

معنی درمنه - جستجوی لغت در جدول جو

درمنه
گیاهی است از تیره مرکبان جزو دسته آفتابیها که منشا آنرا ترکستان دانسته اند. برگهای قاعده ساقه بهم فشرده و دارای برگهای ریز و پوشیده از کزکهای مایل به سفید است ولی برگهای قسمت فوقانی آن کوچک و بدون کرکند. درمنه خودرو و بیابانی است و ارتفاعش تا نیم متر میرسد. آب و عصاره آن در طب مستعمل است. علف ورک جاروب خنجک شیخ خراسانی قیصوم انثی نبات السنتونین یا درمنه ترکی. در میان ما بین بین میان: در میان حکایت گفت... توضیح: باین معنی لازم الاضافه است. یا یکی در میان بفاصله یکی
فرهنگ لغت هوشیار
درمنه
((دِ یا دَ مَ نِ))
گیاهی است خودرو با ساقه راست و محکم و برگ های ریز و بریده که در بیابان ها می روید، از بوته اش جاروب درست می کنند یا در تنورها و کوره ها می سوزانند، شیره اش نیز در طب مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
درمنه
گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ راست و سخت، برگ های ریز و بریده و پوشیده از کرک های سفید و گل های خوشه ای سرخ یا زرد رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و آب و شیرۀ تلخ آن در طب به کار می رود،
درمنۀ ترکی، شیح، علف جاروب، ورک، یوشن، خنجک، برای مثال به صد دقیقه ز آب درمنه تلخ ترم / به سخره چشمۀ خضرم چه خواند آن دریا (خاقانی - ۳۰)
تصویری از درمنه
تصویر درمنه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دامنه
تصویر دامنه
منطقه، حاشیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درمنده
تصویر درمنده
بیچاره، بینوا، عاجز
فرهنگ لغت هوشیار
دویدن، کوتاه گامیدن گام کوتاه برداشتن، هموار کردن، زیر نهادن (مکسور کردن حرف)
فرهنگ لغت هوشیار
درنده پاره کننده: درانه و دوزان بسر کلک نیابی درانه و دوزان بسر کلک و بنانست (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
حاشیه، کنار، پای کوه، دامن کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمنده
تصویر درمنده
بیچاره، ناتوان، عاجز، برای مثال بفرمود صاحب نظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱ - ۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
دامن و کنارۀ چیزی، دامن مانند، حاشیه، کناره، در علم جغرافیا قسمت شیب دار کوه، پایین کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درونه
تصویر درونه
کمان، قوس، رنگین کمان، کمان حلاجی، آنچه به شکل کمان باشد، خمیده، کمانی، برای مثال بنفشه زار بپوشید روزگار به برف / درونه گشت چنار و زریره شد شنگرف (کسائی - ۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
((مَ نِ))
کناره، حاشیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درونه
تصویر درونه
((دَ نَ یا نِ))
کمان حلاجی، هر چیز که به شکل کمان باشد، قوس قزح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درونه
تصویر درونه
مقابل برونه، درون، اندرون، شکم
درونج، گیاهی با ساقۀ بلند و مجوف که روی زمین می خوابد، برگ های شبیه برگ بادام، گل های زرد رنگ، ریشۀ گره دار و به شکل عقرب و طعم تلخ که در طب به کار می رود، درونک عقربی، درونک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
Scope, Amplitude
دیکشنری فارسی به انگلیسی
амплитуда , диапазон
دیکشنری فارسی به روسی
амплітуда , обсяг
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سعةٌ , نطاقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
आयाम , क्षेत्र
دیکشنری فارسی به هندی
משרעת , טווח
دیکشنری فارسی به عبری
ukubwa wa mawimbi, wigo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
แอมพลิจูด , ขอบเขต
دیکشنری فارسی به تایلندی
প্রশস্ততা , পরিসীমা
دیکشنری فارسی به بنگالی