جدول جو
جدول جو

معنی درمشی - جستجوی لغت در جدول جو

درمشی
(دِ رَ)
منسوب به درمشان. (یادداشت مرحوم دهخدا از حدود العالم). رجوع به درمشان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمشی
تصویر فرمشی
فراموشی، برای مثال مبادا به هشیاری و بیهشی / کسی را ز فرمان او فرمشی (نظامی۵ - ۸۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشی
تصویر درفشی
آشکار
درفشی کردن: کنایه از به خوبی یا بدی شهرت پیدا کردن، برای مثال به گفتار کرسیوز بدنهان / درفشی مکن خویشتن در جهان (فردوسی - ۲/۳۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ مُ)
مخفف فراموشی. ازیادبردگی. ازیادرفتگی:
مبادا به هشیاری و بیهشی
کسی را ز فرمان او فرمشی.
نظامی.
ز گفتار بد به بود فرمشی
پشیمان نگردد کس از خامشی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ مُ)
مرکّب از: در + مشت، ترجمه ضبط است. (آنندراج)، در تحت تصرف. در دست. در ید اقتدار. (ناظم الاطباء)،
- درمشت کردن، ضبط کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
هویدا. پیدا. آشکار. انگشت نما. (آنندراج). علم. مشهور.
- درفشی شدن، مشهور شدن. آوازه شدن:
همانا شنیدند گردن کشان
درفشی شد اندر جهان این نشان.
فردوسی.
نگه کن که این نامه تا جاودان
درفشی شود بر سر بخردان.
فردوسی.
- ، به بدی شهره شدن، انگشت نما گشتن:
زبان برگشایند بر من مهان
درفشی شوم در میان جهان.
فردوسی.
- درفشی کردن، مشهور کردن. انگشت نما کردن. به بدی مشهور کردن. خود را به بدی مشهور کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
به گفتار گرسیوز بدنهان
درفشی مکن خویشتن در جهان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
ده کوچکی است از بلوک آلیان دهستان ماسولۀ بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 12 هزارگزی باختر فومن بین کمادول و ماکلوان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ مِ)
دهی است از دهستان میانرود بخش نور شهرستان آمل واقع در 13هزارگزی غرب آمل و متصل به جلیکان. دشتی است معتدل و مرطوب مالاریایی. دارای 75 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شودو محصول عمده آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
منسوب به درش و به معنای آن. خیار باریک و دراز. (برهان) (آنندراج). و رجوع به درش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درفشی
تصویر درفشی
هویدا، پیدا، آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشی
تصویر درشی
نوعی خیار باریک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفشی
تصویر درفشی
((دِ رَ))
رسوا، انگشت نما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درکشی
تصویر درکشی
جلب توجه
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دهستان میان رود پایین نور
فرهنگ گویش مازندرانی