هویدا. پیدا. آشکار. انگشت نما. (آنندراج). علم. مشهور. - درفشی شدن، مشهور شدن. آوازه شدن: همانا شنیدند گردن کشان درفشی شد اندر جهان این نشان. فردوسی. نگه کن که این نامه تا جاودان درفشی شود بر سر بخردان. فردوسی. - ، به بدی شهره شدن، انگشت نما گشتن: زبان برگشایند بر من مهان درفشی شوم در میان جهان. فردوسی. - درفشی کردن، مشهور کردن. انگشت نما کردن. به بدی مشهور کردن. خود را به بدی مشهور کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : به گفتار گرسیوز بدنهان درفشی مکن خویشتن در جهان. فردوسی
هویدا. پیدا. آشکار. انگشت نما. (آنندراج). عَلَم. مشهور. - درفشی شدن، مشهور شدن. آوازه شدن: همانا شنیدند گردن کشان درفشی شد اندر جهان این نشان. فردوسی. نگه کن که این نامه تا جاودان درفشی شود بر سر بخردان. فردوسی. - ، به بدی شهره شدن، انگشت نما گشتن: زبان برگشایند بر من مهان درفشی شوم در میان جهان. فردوسی. - درفشی کردن، مشهور کردن. انگشت نما کردن. به بدی مشهور کردن. خود را به بدی مشهور کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : به گفتار گرسیوز بدنهان درفشی مکن خویشتن در جهان. فردوسی
دهی است از دهستان میانرود بخش نور شهرستان آمل واقع در 13هزارگزی غرب آمل و متصل به جلیکان. دشتی است معتدل و مرطوب مالاریایی. دارای 75 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شودو محصول عمده آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان میانرود بخش نور شهرستان آمل واقع در 13هزارگزی غرب آمل و متصل به جلیکان. دشتی است معتدل و مرطوب مالاریایی. دارای 75 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شودو محصول عمده آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)