- درق
- جمع درقه، سپرها گاو سپرها سخت سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
معنی درق - جستجوی لغت در جدول جو
- درق
- قسمت سخت هر چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپر گاو سپر، سوسک شاخدار سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
خوشخرام، رام فرمانبردار، جامه ابریشم
سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست می کردند
بد دل
با قدر و منزلت در، دارای ارزش و بهایی چون ارزش در
ابر، سحاب
محنت
بیخواب، بیدار
عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر جبوبات
چرک، ریم
آرد سپید
دری درخشنده ها (مانند در) دراز. طولانی طویل کشیده مقابل کوتاه
راندن پیر شدن
آنچه در آن نوشته شود، نامه، نوشته
در بزرگ، دروازه دروازه ها دروازه ها
می، پاد زهر، جمع درقه، سپرها
روشن و درخشان زبان فارسی رسمی معمول امروز
راه میان دو کوه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه
درهم دراخما: یونانی در پهلوی دیرم زوزن جوجر همرس دندان سودگی، هموار شدن واحد سکه نقره (وزن و بهای آن در عصرهای مختلف متفاوت بوده است)، واحد وزن معاذل شش دانگ (هر دانگ دو قیراط)
ته دوزخ، ته دریا دریافتن، بجا آوردن و فهم دریافتن دریافت اشکوب دوزخ تک دوزخ (واژه درک و دزک برابر با دستارچه پارسی است) در یافتن اندر یافتن پی بردن در رسیدن، در یافت اندر یافت. نهایت گودی چیزی مانند ته دریا و غیره، ته دوزخ ته جهنم. یا درک رسفل پایه زیرین، ته دوزخ. یا به درک بجهنم در دوزخ (بهنگام عدم رضایت و ناخشنودی از امری و خبری گویند) یا به درک رفتن (واصل شدن) بجهنم فرو رفتن مردن (دشنام است)
پناه، سایه، سوی زی
زره پوست کندن پوست بر گرفتن از گوسپند جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند زره جمع دروع
بچه موش، بچه گربه، بچه خرگوش، بچه خار پشت
نوعی خیار باریک و دراز
چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب و یا از خارج کتاب باشد، خواندن کتاب
دوختن جامه بصورتی که بی نهایت بهم نزدیک و چسبیده باشد، شکاف دوخته باشند
جمع در، مرواریدها، مهایک ها بلورها جمع در درها مرواریدها. یا درر دراری مرواریدهای درخشان
کودک، اطفال
جرم ته ظرف شراب الم، تالم، رنج تن و روح و دل
سپیدی
پارسی تازی گشته دمه، دزدی