جدول جو
جدول جو

معنی درشکه - جستجوی لغت در جدول جو

درشکه
روسی گردونه گردونه چهار چرخه که با اسب کشیده شود و اطاقکی برای حمل مسافر دارد که سقف آنرا میتوان بلند کرد و بالای اطاقک پوشاند یا تا کرده خوابانید
فرهنگ لغت هوشیار
درشکه
((دُ رُ کِ))
گردونه چهارچرخه که با اسب کشیده می شود و اتاقکی برای حمل مسافر دارد
فرهنگ فارسی معین
درشکه
گردونۀ چهارچرخه ای که با اسب کشیده می شود و سایبان آن باز و بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دویدن، کوتاه گامیدن گام کوتاه برداشتن، هموار کردن، زیر نهادن (مکسور کردن حرف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراکه
تصویر دراکه
دریافت دریابنده نیک دریابنده، مدرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشکن
تصویر درشکن
خرد کننده در، شکننده در و گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراکه
تصویر دراکه
نیک دریابنده
فرهنگ فارسی عمید
اشکوب زیرین، اشکوب دوزخ زیرین زیر پایه، ته تک، فرود در تازی درکه زیر، پایه های پایه و درجه زبر پایه ته تک، نشیب سرازیری، طبقه پایین، طبقه دوزخ جمع درکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشه
تصویر درشه
کج تابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درکه
تصویر درکه
ته، نشیب، طبقه و پله رو به سرازیری و نشیب، طبقۀ دوزخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درکه
تصویر درکه
((دَ رَ کِ))
ته، سرازیری، طبقه دوزخ، جمع درکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درشکه چی
تصویر درشکه چی
راننده درشکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشکه چی
تصویر درشکه چی
آن که درشکه را می راند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درشکه چی
تصویر درشکه چی
رانندۀ درشکه
فرهنگ فارسی عمید