جدول جو
جدول جو

معنی درشتخویی - جستجوی لغت در جدول جو

درشتخویی
(دُ رُ)
حالت درشتخو. درشت خو بودن. فظاظه. (دهار). فظاظت. خشونت. تندخوئی و کج خلقی. (ناظم الاطباء) : غایت نادانی است... معاشقت زنان به درشتخویی. (کلیله و دمنه).
درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند
که خوب منظری و دلفریب و منظوری.
سعدی.
زمانه بوتۀ خار از درشتخویی تست
اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است.
صائب
لغت نامه دهخدا
درشتخویی
تند خویی بد خلقی
تصویری از درشتخویی
تصویر درشتخویی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درشت خویی
تصویر درشت خویی
تندخویی، بدخویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درشت گویی
تصویر درشت گویی
ناسزاگویی، سخن درشت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(دُ رُ)
درشتخو. تندخوی. کژخلق. (ناظم الاطباء). زفت خوی. (یادداشت مرحوم دهخدا). صمکوک. صمکیک. (از منتهی الارب). عتل ّ. (دهار). غطمّش. (منتهی الارب). فظّ. (ترجمان القرآن جرجانی). کظّ. لظّ. هجهاج. (منتهی الارب) :
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک.
سعدی.
جرعب، جرعیب، مرد درشتخوی و گول. (منتهی الارب). جعظری، درشتخوی متکبر. جلافه، جلف، درشتخوی و گول گردیدن مرد. جنفط، ناکس درشتخوی. خرشب، ضابط درشتخوی. ضبست نفسه، پلید و درشتخوی شد نفس او. ضمزره، زن درشتخوی. عفشلیل، مرد ثقیل و گران و درشتخوی. عمرّد، مرد درشتخوی توانا. عنظیان، بدزبان درشتخوی. فدامه، گول و درشتخوی شدن. (از منتهی الارب). فظاظه، درشتخوی شدن. (دهار). کعبره، زن درشتخوی. هیجبوس، درشتخوی شتابزده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
درشت گوئی. درشت گو بودن
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ رو)
درشت روی بودن. تندخویی. بدخلقی، گستاخی
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
درشت خویی. درشت خو بودن. رجوع به درشت خویی شود
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
نسبتی است به درستویه که نام مردی است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درشتخوئی
تصویر درشتخوئی
درشت خو بودن، تند و کژ خلق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشت رویی
تصویر درشت رویی
تند خویی بد خلقی، گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشت خویی
تصویر درشت خویی
خشونت
فرهنگ واژه فارسی سره
راستگویی، صداقت، صدق
متضاد: دروغگویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد