مرکّب از: در + ساره، پرده، درسار. معنی ترکیبی آن در پرده است، پرده. (از برهان) (از آنندراج) ، دیوار پیش در قلعه و خانه. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) ، درسار. درگاه. سردر: هنر ز تو طلبم چون سرای دانش را بجز جبین مبین تو نیست درساره. رضی نیشابوری
مُرَکَّب اَز: در + ساره، پرده، درسار. معنی ترکیبی آن در پرده است، پرده. (از برهان) (از آنندراج) ، دیوار پیش در قلعه و خانه. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) ، درسار. درگاه. سردر: هنر ز تو طلبم چون سرای دانش را بجز جبین مبین تو نیست درساره. رضی نیشابوری
ابن محمد العری. صاحب مجمل التواریخ و القصص وی را از دشمنان آل برمک و در عداد فضل ابن ربیع دانسته است، اما مرحوم بهار در تحقیق صحت ضبط نام این مرد می نویسد: کذا؟ و نامی شبیه به این نام در تواریخ دیده نشد. (مجمل التواریخ و القصص ص 345 و حاشیۀ آن)
ابن محمد العری. صاحب مجمل التواریخ و القصص وی را از دشمنان آل برمک و در عداد فضل ابن ربیع دانسته است، اما مرحوم بهار در تحقیق صحت ضبط نام این مرد می نویسد: کذا؟ و نامی شبیه به این نام در تواریخ دیده نشد. (مجمل التواریخ و القصص ص 345 و حاشیۀ آن)
درساره. دیواری باشد که در پیش قلعه و محوطه و خانه بکشند چنانکه در قلعه و خانه نمودار نباشد. (برهان). دیواری که پیش در خانه بکشند که درون خانه پیدا نباشد. (ازآنندراج) (انجمن آرا) ، پرده ای را گویند که در پیش در خانه بیاویزند. (برهان). پرده ای که پیش در خانه بیاویزند برای اینکه درون خانه پیدا نباشد. (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، درگاه. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). سردر: قصر جاه و شرف وی به تو بادا معمور تا به فردوس برین بر شده درسار و شرف. سوزنی. طاق و درسار سرای تست محراب ملوک هرکه روی آرد بدین محراب از وی رو متاب. سوزنی. محترم صدری که درسار سرایش در عجم حرمت آباد است چون بیت الحرام اندر حجاز. سوزنی. ز درسار سرایت شمع گردون کند پهلو تهی از مس ّ و از لمس. سوزنی
درساره. دیواری باشد که در پیش قلعه و محوطه و خانه بکشند چنانکه در قلعه و خانه نمودار نباشد. (برهان). دیواری که پیش در خانه بکشند که درون خانه پیدا نباشد. (ازآنندراج) (انجمن آرا) ، پرده ای را گویند که در پیش در خانه بیاویزند. (برهان). پرده ای که پیش در خانه بیاویزند برای اینکه درون خانه پیدا نباشد. (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، درگاه. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). سردر: قصر جاه و شرف وی به تو بادا معمور تا به فردوس برین بر شده درسار و شرف. سوزنی. طاق و درسار سرای تست محراب ملوک هرکه روی آرد بدین محراب از وی رو متاب. سوزنی. محترم صدری که درسار سرایش در عجم حرمت آباد است چون بیت الحرام اندر حجاز. سوزنی. ز درسار سرایت شمع گردون کند پهلو تهی از مس ّ و از لمس. سوزنی
این ترکیب در بیت ذیل از اسدی (گرشاسب نامه ص 414) آمده است. واره معنی نوبت و مانند و بسیار و فصل دارد اما معنی ترکیب روشن نیست: چهل درج پر در و یاره همه که بد نامشان درّواره همه
این ترکیب در بیت ذیل از اسدی (گرشاسب نامه ص 414) آمده است. واره معنی نوبت و مانند و بسیار و فصل دارد اما معنی ترکیب روشن نیست: چهل درج پر در و یاره همه که بد نامشان درّواره همه