- دررو
- اگزیت
معنی دررو - جستجوی لغت در جدول جو
- دررو
- بیرون شو، بن بست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازار گرمی، نرم شدن، خویرانی (خوی عرق)، خازروانی (خاز خمیر)
شوخ چشم بیحیا
کسی که دمر دراز کشیده: (بچه دمروست)
دارای دو جهت، دارای دو طرف، طبل دورو، دوسو، دوکرانه، کسی که ظاهر و باطنش تفاوت دارد
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی، آنچه با آن دردی را درمان کنند، دوا، دانه ها و گردهای خوش بو و خوش طعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاه ها و درختان می گیرند و برای خوش طعم ساختن غذاها به کار می برند
داروی بیهوشی: دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند
داروی بیهوشی: دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند
آن چه پزشک برای درمان بیمار تجویز می کند، درمان
ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشت و روی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد، کنایه از کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد، منافق، مزور، برای مثال از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی - ۳۶۵) ، در علم زیست شناسی نوعی گل که یک روی آن زرد است و روی دیگرش سرخ، گل رعنا، برای مثال از مجلس ما مردم دوروی برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل «دوروی» (فرخی - ۳۶۵)
بی شرم، بی حیا
Cheeky
Medication
нахальный
медикаменты
frech
Medikation
нахабний
bezczelny
厚颜无耻的
atrevido
medicação
sfacciato
medicinale
travieso
medicación
médication
effronté