جدول جو
جدول جو

معنی دررو - جستجوی لغت در جدول جو

دررو(دَ)
دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع در 6 هزارگزی شمال قدمگاه، با 4075 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات و راه آن مالرو است. مزرعۀ مهرآباد جزء این ده است. این ده سابقاً موسوم به ده رود بوده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دررو
بیرون شو، بن بست
تصویری از دررو
تصویر دررو
فرهنگ لغت هوشیار
دررو
اگزیت
تصویری از دررو
تصویر دررو
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پررو
تصویر پررو
بی شرم، بی حیا
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشت و روی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد، کنایه از کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد، منافق، مزور، برای مثال از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی - ۳۶۵)، در علم زیست شناسی نوعی گل که یک روی آن زرد است و روی دیگرش سرخ، گل رعنا، برای مثال از مجلس ما مردم دوروی برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل «دوروی» (فرخی - ۳۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارو
تصویر دارو
آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی، آنچه با آن دردی را درمان کنند، دوا، دانه ها و گردهای خوش بو و خوش طعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاه ها و درختان می گیرند و برای خوش طعم ساختن غذاها به کار می برند
داروی بیهوشی: دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رِ رو)
دهی است از دهستان امجز بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 5 هزارگزی شمال راه مالرو کروک به مسکون با 200 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالرو است. ساکنان آن از طایفۀ امجزی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ رُو)
یک قسم از تنبوشۀ آبگذر. (ناظم الاطباء). موری. رهگذر آب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درور
تصویر درور
بازار گرمی، نرم شدن، خویرانی (خوی عرق)، خازروانی (خاز خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردو
تصویر دردو
شوخ چشم بیحیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمرو
تصویر دمرو
کسی که دمر دراز کشیده: (بچه دمروست)
فرهنگ لغت هوشیار
دارای دو جهت، دارای دو طرف، طبل دورو، دوسو، دوکرانه، کسی که ظاهر و باطنش تفاوت دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارو
تصویر دارو
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پررو
تصویر پررو
((ی))
دریده، بی شرم، بی حیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارو
تصویر دارو
آن چه پزشک برای درمان بیمار تجویز می کند، درمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دردو
تصویر دردو
((دِ دُ))
شوخ چشم، بی حیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دورو
تصویر دورو
((دُ))
دارای پشت و روی یکسان، دارای رفتار ریاکارانه، منافق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارو
تصویر دارو
دوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پررو
تصویر پررو
Cheeky
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دارو
تصویر دارو
Medication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دارو
تصویر دارو
medicinale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پررو
تصویر پررو
sfacciato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دارو
تصویر دارو
medicação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پررو
تصویر پررو
atrevido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دارو
تصویر دارو
药物
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پررو
تصویر پررو
厚颜无耻的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پررو
تصویر پررو
bezczelny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دارو
تصویر دارو
leki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دارو
تصویر دارو
ліки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پررو
تصویر پررو
нахабний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دارو
تصویر دارو
Medikation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پررو
تصویر پررو
frech
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دارو
تصویر دارو
медикаменты
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پررو
تصویر پررو
нахальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پررو
تصویر پررو
travieso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی