دردنوشنده. نوشندۀ درد. دردآشام. دردی خوار. آنکه جام شراب را تا ته می نوشد. (ناظم الاطباء) : ساقی که جامت از می صافی تهی مباد چشم عنایتی به من دردنوش کن. حافظ. در این صوفی وشان دردی ندیدم که صافی باد عیش دردنوشان. حافظ. اهل معنی مست جام وحدت اند اهل صورت دردنوش کثرت اند. اسیر لاهیجی (از آنندراج)
دُردنوشنده. نوشندۀ درد. دردآشام. دردی خوار. آنکه جام شراب را تا ته می نوشد. (ناظم الاطباء) : ساقی که جامت از می صافی تهی مباد چشم عنایتی به من دردنوش کن. حافظ. در این صوفی وشان دردی ندیدم که صافی باد عیش دردنوشان. حافظ. اهل معنی مست جام وحدت اند اهل صورت دردنوش کثرت اند. اسیر لاهیجی (از آنندراج)
شب گذشته، پریشب، برای مثال صبحدم بود که می شد به وثاق / چون پرندوش نه بیهش نه بهوش (انوری - ۸۶۴)، گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش (ناصرخسرو - ۴۱۳)
شب گذشته، پریشب، برای مِثال صبحدم بود که می شد به وثاق / چون پرندوش نه بیهُش نه بهوش (انوری - ۸۶۴)، گویدت همی گرچه دراز است تو را عمر / بگذشته شمر یکسره چون دوش و پرندوش (ناصرخسرو - ۴۱۳)