زنی که طول و عرض او برابر باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شترانی که بسبب سالخوردگی دندانهای آنها خورده شده به حنک چسبیده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دردح شود
زنی که طول و عرض او برابر باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شترانی که بسبب سالخوردگی دندانهای آنها خورده شده به حنک چسبیده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دردح شود
پارۀ زاید که در دامن خیمه و یا سپس خرگاه درآرند یا پرده ای که در آخر خیمه بیفزایند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پرده ای که در سپس خیمه باشد. (از اقرب الموارد) ، فراخی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
پارۀ زاید که در دامن خیمه و یا سپس خرگاه درآرند یا پرده ای که در آخر خیمه بیفزایند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پرده ای که در سپس خیمه باشد. (از اقرب الموارد) ، فراخی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
درد. دردی. دردی شراب و آب و روغن و امثال آن. (برهان). درد شراب و آب و روغن وغیره آنکه در ته ظرف نشیند. (آنندراج) : تو صافی و من درده ام بی درد صافی خوار شد. مولوی
درد. دردی. دردی شراب و آب و روغن و امثال آن. (برهان). درد شراب و آب و روغن وغیره آنکه در ته ظرف نشیند. (آنندراج) : تو صافی و من درده ام بی درد صافی خوار شد. مولوی
دهی است از دهستان افتر پشت کوه بخش فیروزکوه شهرستان دماوند واقع در دو هزارگزی جنوب باختری فیروزکوه با 450 تن سکنه. آب آن از رود خانه فیروزه و راه آن مالرو است. مزارع نهرآباد و اشرف آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان افتر پشت کوه بخش فیروزکوه شهرستان دماوند واقع در دو هزارگزی جنوب باختری فیروزکوه با 450 تن سکنه. آب آن از رود خانه فیروزه و راه آن مالرو است. مزارع نهرآباد و اشرف آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، دویدن کوتاه بالا. (منتهی الارب). دویدن کوتاه بالا که گامها را نزدیک بهم گذارد و بشتابد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دویدن خر. (منتهی الارب) (آنندراج)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، دویدن کوتاه بالا. (منتهی الارب). دویدن کوتاه بالا که گامها را نزدیک بهم گذارد و بشتابد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دویدن خر. (منتهی الارب) (آنندراج)
نوعی از دویدن، مانند دویدن ترسان که می دود و از ترس چیزی پس و پیش می نگرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خواری و فروتنی نمودن. (منتهی الارب). در مثل گویند: دردب لما عضه الثقاف، هرگاه در سختی گرفتار شد فروتنی آغاز کرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عادت کردن به چیزی. (از ذیل اقرب الموارد)
نوعی از دویدن، مانند دویدن ترسان که می دود و از ترس چیزی پس و پیش می نگرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خواری و فروتنی نمودن. (منتهی الارب). در مثل گویند: دردب لما عضه الثقاف، هرگاه در سختی گرفتار شد فروتنی آغاز کرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عادت کردن به چیزی. (از ذیل اقرب الموارد)