- دردا
- افسوس، آه
معنی دردا - جستجوی لغت در جدول جو
- دردا ((دَ))
- کلمه دال بر افسوس، دریغا، آه !
- دردا
- دریغا، آه، افسوس،
برای مثال دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ - ۲۶)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوشه نشین و زاهد
تپه هموار
آوای دهل، درخت پشه
آوای دهل گلوله ای مرکب از عطریات که آنرا بر دست گیرند و گاه گاه بو کنند شمامه، هر میوه خوشبو، گیاهی است از تیره کدوییان دارای میوه ای کوچک و گرد و خوشبو و زرد رنگ شبیه به گرمک که خطوط سبز یا سفید دارد شمام درداب
دندان ریخته: زن، ریگ توده، پیراشتر: ماده، مونث ادرد زنی که دندانهایش ریخته باشد
دستنبو، میوه ای خوش بو، زرد رنگ و شبیه گرمک که خط های سبز و سفید دارد، بوتۀ این گیاه که شبیه بوتۀ گرمک است، درداب، میوه و هر چیز خوش بو که برای بوییدن در دست بگیرند
دارای در مثلاً جعبۀ دردار، دربان
صدای طبل، آواز دهل
صدای طبل، آواز دهل
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دریا، نام فرزند علاالدین عماد شاه، توده بسیار بزرگی از آب شور که بخش وسیعی از زمین را در بر گرفته و کوچکتر از اقیانوس است
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پرنده ای بزرگ و وحشی با پاهای بلند و گردن دراز شبیه لک لک که به صورت گروهی پرواز می کند، نام یکی از صورتهای فلکی
هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
محتاج الیه، حاجت سرنگون، آویخته
ترکی کلنگ کرکی از پرندگان
فرمانی که در نظام بسربازان تا هر کس در هر محل که ایستاده پای خود را با آهنگ بزمین کوبد
آب بسیار که محوطه وسیعی را فرا گیرد و به اقیانوس راه دارد، بحر
پارسی تازی گشته درد لرد
آنچه ته نشین شود از روغن و شراب درد
شوخ چشم بیحیا
درو کردن
فی الفور، فوراً، در ساعت
کودک، اطفال
آواره بی دندان
بی دندان، پیر مرد
زن شبرو
کنیز، کنیزکی که فرزندان کسی را خدمت کند
فردا
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواژ، درواه، اندروا، برای مثال رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته اند / من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده ام (خاقانی - ۹۰۶)
در حال، فی الحال، فوری، فوراً، بی درنگ