- درخورد ((دَ. خُ))
- مناسب، سزاوار، درخور
معنی درخورد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سزاوار لایق شایسته
تصادم، ضربه، تماس، تصادف
شایسته موافق مناسب لایق سزاوار
درباره
بهم خوردن دو چیز، تصادف
تصادف، ملاقات، به هم رسیدن دو چیز یا دو تن هنگام رد شدن و گذشتن از جایی
برخورد کردن: همدیگر را دیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، کنایه از باشدت وخشونت رفتار کردن
برخورد کردن: همدیگر را دیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، کنایه از باشدت وخشونت رفتار کردن
Impingement
воздействие
Beeinträchtigung
naruszenie
interferência
interferenza
interferencia
interférence
botsing
การกระทบ
gangguan
टकराव
הִתְנַגְּשׁוּת
çarpışma
mgongano
সংঘর্ষ
مداخلت
حائز اهمیت، قابل، مناسب، مستحق
لایق، سزاوار، صالح
شایسته، سزاوار، لایق، اندرخور، شایگان، ارزانی، بابت، خورا، خورند، سازوار، شایان، صالح، فراخور، فرزام، محقوق، مستحقّ، مناسب، باب
تخمین، محاسبه