چیزی که دارای وجود خارجی است مثلاً رؤیاهایم به حقیقت مبدل شد، چیزی که با واقعیت سازگار است مثلاً من حقیقت را گفتم، سخن درست مثلاً حقیقت تلخ است، اصل و ذات هر چیز، صدق، راستی، درستی، به راستی، به درستی، مقابل مجاز، در علوم ادبی بیان کردن واژه ای در معنای حقیقی خود
چیزی که دارای وجود خارجی است مثلاً رؤیاهایم به حقیقت مبدل شد، چیزی که با واقعیت سازگار است مثلاً من حقیقت را گفتم، سخن درست مثلاً حقیقت تلخ است، اصل و ذات هر چیز، صدق، راستی، درستی، به راستی، به درستی، مقابلِ مجاز، در علوم ادبی بیان کردن واژه ای در معنای حقیقی خود