- درحقیقت
- فی الواقع، براستی و درستی
معنی درحقیقت - جستجوی لغت در جدول جو
- درحقیقت
- به راستی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
براستی، به راستی
راستگوی درستکار
از روی درستی
راستی، درستی، راستینه، راستینگی
چیزی که بطور قطع و یقین ثابت است، ثابت شدن
چیزی که دارای وجود خارجی است مثلاً رؤیاهایم به حقیقت مبدل شد،
چیزی که با واقعیت سازگار است مثلاً من حقیقت را گفتم،
سخن درست مثلاً حقیقت تلخ است،
اصل و ذات هر چیز، صدق، راستی، درستی، به راستی، به درستی، مقابل مجاز،
در علوم ادبی بیان کردن واژه ای در معنای حقیقی خود
چیزی که با واقعیت سازگار است مثلاً من حقیقت را گفتم،
سخن درست مثلاً حقیقت تلخ است،
اصل و ذات هر چیز، صدق، راستی، درستی، به راستی، به درستی، مقابل مجاز،
در علوم ادبی بیان کردن واژه ای در معنای حقیقی خود
истина
Wahrheit
правда
prawda
verdade
verità
verdad
vérité
waarheid
ความจริง
kebenaran
حقيقةٌ
אֱמֶת
hakikat
ukweli
سچائی