- درحابه
- کوته بالا
معنی درحابه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلیری بر حرب و بر هر کار
فراخش فراخ گردیدن
در خصوص، در مورد، در رابطه، راجع به، درمورد، در باب
سوراخی که در بام خانه کنند و نردبان بر آن گذاشته بالا روند و به زیر آیند
در بزرگ، در قلعه
جمع دربان، پارسی تازی گشته دربان ها
تنبک از ابزارهای خنیا
درباب. در خصوص راجع به: من درباره تو مضایقه ندارم. توضیح لازم الاضافه است. در خصوص، ار بابت
می، پاد زهر
مصغر دریا، آبی ایستاده، دریای کوچک و محدود و آبگیر
دریا بغ دریا سالار
دریافت، فهم، ادراک
گشادگی میان دو کوه
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز
دو یا چند لنگه دروازه که روی لامپ نوردهی نصب می شود و کار آن جهت دادن به نور، خلق سایه و جلوگیری از تابش مستقیم نور به عدسی دوربین فیلمبرداری است.
بسیار ترسنده
سماق
اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه، محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند
مونث سرحان گرگ ماده
در بزرگ، در شهر، در قلعه، در ورزش چهارچوبی دارای دو تیرک عمودی و یک تیرک افقی که بر روی آن تور انداخته باشند
آبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد، دنگاله، دنگداله، گلفهشنگ، گلفخشنگ
دریای کوچک که از هر طرف خاک بر آن احاطه کرده باشد
راهی که از میان دو کوه بگذرد، گشادگی میان دو کوه
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان
جایی که برای شستشوی بدن ساخته شده و دارای آب گرم باشد، حمام
غرقاب بنگرید به غرقاب آب عمیق که شخص را عرق کند گودالی که در بعض نقاط دریا یا رود باشد مقابل پایاب
مونث فرحان و سماروغ سپید
گرداب: خداوندا، چو آید پای برسنگ فتد کشتی دران گردابه تنگ... (نظامی)، طوفان: ازین گردابه چون باد بهشتی بساحل گاه قطب آورده کشتی. (نظامی)
حمام، جائی که برای شستشوی بدن ساخته شده و دارای آب گرم باشد
متحابه در فارسی مونث متحاب: همدوستار مونث متحاب: سفارتخانه های دول متحابه دربار همایون، جمع متحابات