جدول جو
جدول جو

معنی درانش - جستجوی لغت در جدول جو

درانش
(دُ نِ)
سخت سطبراز مردم و اشتر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانش
تصویر دانش
(پسرانه)
علم، تجربه، مجموعه اطلاعات یا آگاهی هایی که از طریق آموختن یا مطالعه به دست می آید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دانش
تصویر دانش
علم، برای مثال ز دانش به اندر جهان هیچ نیست / تن مرده و جان نادان یکی ست (اسدی - ۱۷۵) نبشتن به خسرو بیاموختند / دلش را به دانش برافروختند (فردوسی - ۱/۳۷ حاشیه)، عقل، خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رانش
تصویر رانش
حرکت، جا به جا شدن مثلاً رانش زمین
در علم فیزیک دفع کردن دو چیز یکدیگر را
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شکم روش، زحیر، تردّد، بیرون روه، شکم روه، هیضه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ)
دریایی است که آنرا به یونانی غالاغاطیتون خوانند و گویند مقام فرشتگان است. (برهان) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(دُ نِ)
ناوناوان و خرامان در رفتار. (منتهی الارب). درامج
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ)
جمع واژۀ درنوک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به درنوک شود، جمع واژۀ درنک. (اقرب الموارد). رجوع به درنک شود
لغت نامه دهخدا
زرنگ. سرزمین سیستان و مردم ایران. (از ایران باستان ج 2 ص 1685). درنگیانا
لغت نامه دهخدا
(دُ نَ)
علف ریزۀ خشک یا ریزۀ خشک هر چیز از شورۀ گیاه و درخت و تره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ نی ی)
ملح درانی، یعنی نمک سخت سپید، و ملح اندرانی غلط است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُرْ را)
طائفۀ درانی، نام قومی است از افغانان که در اطراف و حوالی قندهار سکونت می دارند. گویند که بسبب کشیدن مروارید در گوش به این لقب ملقب گشتند و این قوم را ابدالی نیز گویند. (آنندراج). عنوان طایفه ای از افاغنه که اصلاً ابدالی نام داشت و پس از برآمدن احمدشاه درانی نامش به درانی تبدیل گردید. طایفۀ ابدالی به چند تیره تقسیم میشد که از مهمترین آنها پوپلزای یا پوپلزائی و بارکزای یا بارکزائی بود. بعد از قتل نادر (1160 هجری قمری) ، شعبه صدوزای (یا سدوزی) یا صدوزائی (سدوزائی) از تیره های پوپلزائی و سپس تیره بارکزائی در افغانستان حکومت کرده اند. امرای شعبه سدوزائی بعد از احمدشاه درانی بترتیب عبارت بوده اند از: تیمورشاه درانی، زمان شاه درانی، محمودشاه درانی، شاه شجاع درانی، علی شاه درانی (کابل) ، ایوب شاه درانی (پیشاور و کشمیر) ، کامران میرزا (هرات). در زمان امرای اخیر خاصه محمودشاه درانی و کامران میرزا، جنگهای هرات بین ایران وافغانستان واقع شد. سلسلۀ صدوزائی بدست دوست محمدخان افغان منقرض شد و فرمانروائی به تیره بارکزائی منتقل گردید. (از دائره المعارف فارسی). پس از قتل نادرشاه افشار (1160 هجری قمری) ، افغانان از تابعیت ایران بیرون رفتند و احمدخان را که رئیس قبیلۀ درانی بود به پادشاهی برداشتند. وی مقام وزارت را به جمال خان رئیس قبیلۀ بارکزایی - که با قبیلۀ درانی رقابت داشتند - واگذاشت. از این تاریخ تا یک قرن بعد، این ترتیب برقرار بود، یعنی شاه از قبیلۀ درانی و وزیر از قبیلۀ بارکزایی اختیار می شد. احمدشاه سلسلۀ درانی را (که از 1160 تا 1242 هجری قمری حکومت کرده اند) تأسیس نمود و تمام افغانستان را مطیع کرد و چندبار به هند حمله برد و قسمتی از هند را ضمیمۀ افغانستان نمود. زمان شاه نوادۀ احمدشاه بقتل عام قبیلۀ بارکزایی پرداخت، ولی این امر بر نفوذ افراد بارکزایی افزود و وسیلۀ انقراض سلسلۀ درانی شد. پس از چند سال هرج و مرج - یعنی در سال 1242 هجری قمری / 1826 میلادی - دوست محمدخان برادر وزیر مقتول (فتح خان بارکزایی) به تخت پادشاهی افغانستان جلوس کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 202 و مجمل التواریخ گلستانه صص 64- 78 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ یِ)
اسم مصدر از دراییدن. تأثیر. اثر کردن. (برهان) (آنندراج). سرایت. (ناظم الاطباء) :
همه آزمایش همه پرنمایش
همه پردرایش چو گرگ طرازی.
مصعبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384)
لغت نامه دهخدا
درنده پاره کننده: درانه و دوزان بسر کلک نیابی درانه و دوزان بسر کلک و بنانست (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دران
تصویر دران
روباه، جمع درن، ریمناک ها، جامه های کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانش
تصویر رانش
راندن دور کردن، شکم روش اسهال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانش
تصویر دانش
دانندگی، دانائی، علم و فضل و دانستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانش
تصویر رانش
((نِ))
راندن، حرکت، جابجایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانش
تصویر دانش
((نِ))
علم، معرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرانش
تصویر گرانش
جاذبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رانش
تصویر رانش
دفع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانش
تصویر دانش
علم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانش
تصویر دانش
Knowledge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دانش
تصویر دانش
connaissance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دانش
تصویر دانش
conocimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دانش
تصویر دانش
ज्ञान , ज्ञान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دانش
تصویر دانش
pengetahuan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دانش
تصویر دانش
kennis
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دانش
تصویر دانش
知识
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دانش
تصویر دانش
conoscenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دانش
تصویر دانش
conhecimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دانش
تصویر دانش
wiedza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دانش
تصویر دانش
знання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دانش
تصویر دانش
Wissen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دانش
تصویر دانش
знание , знание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دانش
تصویر دانش
ידע
دیکشنری فارسی به عبری